تحریفات عاشورا
نقل میکنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستانها تا اندازهای درد دین داشت و همیشه به این دروغهایی که روی منبر گفته میشد اعتراض می کرد و تعبیرش هم این بود که میگفت این زهرماریها چیست که بالای این منبرها میگویند؟ واعظی به او گفت اگر اینها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته کنیم. آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد.
ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من میخواهم به عنوان نمونه یک مجلسی ترتیب بدهم که در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی که جز از کتابهای معتبر، هیچ روضهای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت که از آن زهرماریها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم کنار محراب بود، آقای واعظ صحبتهایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع کرد به خواندن روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید اما هرچه گفت مجلس تکان نخورد و مجلس همین طور یخ کرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست بعد مردم چه میگویند، تصور میکنند که لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمیگیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا کربلا شده بود. دید که آبرویش می رود به فکر رفت که چه بکند؟ یواشکی و زیر چشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماریها قاطی کن.
این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است.
این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است، یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مکرر شنیدهام و لابد شما هم شنیدهاید و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل کرده است. میگویند روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه میخواند. امام حسین علیه السلام فرمود من تشنهام و آب میخواهم، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد، اول کسی که از جا بلند شد کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود که رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند که این جریان با یک طول و تفسیری نقل میشود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد.
به آقا عرض کردند شما چرا گریه میکنید فرمود قضایای کربلا یادم افتاد. که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی میشود. حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد. میگوید شما که میگویید علی در بالای منبر خطبه میخواند باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه میخواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است؛ و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه جریانی را جعل کردهاند.
آیا این قضیه در شأن امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این جریان، شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادبترین افراد مردم پایین آورده ایم؛ در حالی که پدری مثل علی مشغول سخن گفتن است، تشنه اش می شود طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را قطع میکند و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید.
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر.
نمونه دیگری که تحریف و جعل شده است، اینست که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب میخواست. آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر، سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند این هم گفت پس حالا که آقا می روند بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته است و بنی هاشم روی کرسیهای چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها و چه دیباجهایی، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محملها کردند. اینها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند، روز یازدهم چه حالی داشتند.
حاجی نوری می گوید: این حرف ها یعنی چه، بنا بر استناد تاریخی امام حسین در حالی که بیرون آمد این آیه را میخواند: «فخرج منها خائفا یترقب[3]» یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است:«قال عسی ربی ان یهدینی سواعا لسبیل.[4]» یک قافله بسیار بسیار ساده ای داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند که آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟!
جریان لیلا و حضرت علی اکبر علیه السلام
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم که علی اکبر به میدان رفت. حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند!
اولا در کربلا لیلایی نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. به جز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له»؛ یعنی تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده!
نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:
من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضهخوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است بلکه میگویند زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرفها یعنی چه؟!
در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!
دامادی حضرت قاسم علیه السلام
از این بالاتر می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود امام نماز خوف[5] خواند و با عجله هم خواند. حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. پس مجالی برای نماز خواندن به اینها نمیدادند. ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی راه بیندازید من می خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی شود به گور برد!
شما را به خدا ببینید حرف هایی را گاهی وقت ها از یک افراد خیلی سطح پایین می شنویم که می گویند من آرزو دارم مثلا عروسی پسرم را ببینم، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن هم نیست!! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا میخواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است من در اینجا راه بیاندازم. یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانی های قدیم ما هرگز جدا نمیشد، عروسی قاسم نو کدخدا؛ یعنی نو داماد بود، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب های تاریخی معتبر وجود ندارد. حاجی نوری می گوید ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهدا نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ است. به قول شاعر که گفت:
ما برای سیدالشهدا، اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا ایشان چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته، نوشته شده است که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید هاشم مرقال بود. در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود، آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به قول بعضی ها سر امام حسین را برید، یک نیزه ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود. اینجا هم در کتاب محرق القلوب نوشته که هاشم بن عتبه مرقابل با نیزه هجده ذرعی پیدا شد. در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش هم کشته شده بود. ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که نداشته است. (و یا زعفر جنی جزو یاران امام حسین است). یا دشمنانی را ذکر می کنند که نبوده است.
تحریف تعداد کشته شدگان در روز عاشورا
در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!
همینطور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد. پس حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را باور کنیم که می گوید اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند، باید بر مصائب جدید اباعبدالله بگرید، بر این دروغ هایی که به ابا عبدالله علیه السلام نسبت داده می شود گریه کند.
واقعیت اربعین
نمونه دیگر اربعین است. اربعین که می رسد، همه این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند اینطور است که اسرا از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین با جابر ملاقات کرد. در صورتی که به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سیدبن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب و لااقل تایید نکرده است؛ در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی ذکر نشده است و هیچ دلیل عقلی هم آن را قبول نمیکند. ولی مگر می شود این قضایایی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت؟! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد. موضوع، تجدید عزای اهل بیت نیست، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست، اصلا راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه، از همان شام جدا می شود.
آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقل های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد. من در سابق تصور می کردم که اساسا علت این که این همه دروغ در این واقعه ایجاد شده برای این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخ های دور دست مثل سیزده، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد. مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقلها با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هم هستند و یک قضایایی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند.
یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده است. در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت. همان طور که در این عصر در جنگ ها مخصوصا در وقایع، اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است، لذا خطبه زیاد است. چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه خطبه هایی که بعد، اهل بیت در کوفه، در شام و در جاهای دیگر ایراد کردند. و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود و این خودش یک انگیزه ای بود که جریانات نقل شود.
همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟ لذا به آقا عرض کرد: « و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را میدهم، من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است. یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد.
در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است و همین ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد. در کربلا، رجز زیاد خوانده شده است مخصوصا شخص ابا عبدالله که زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان دهد.
در قضیه کربلا، چه در قبل و چه در بعد از آن، نامه های زیادی مبادله شده است. نامه هایی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هایی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هایی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است و از این ها معلوم می شود که امام، خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است؛ و دیگر نامه هایی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند. یزید برای ابن زیاد، ابن زیاد برای یزید، ابن زیاد برای عمر سعد، عمر سعد برای ابن زیاد، که همه این نامه ها در تاریخ اسلام مضبوط است. لذا قضایای کربلا، قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخار آمیز است.
ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را آن قدر مشوش نموده و بزرگترین خیانت ها را به امام حسین علیه السلام کرده ایم که به کلی حادثه را تغییر داده ایم. قطعا اگر امام حسین علیه السلام به عالم ظاهر بیایند خواهند گفت: آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم. آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادر زاده من نیست، آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند. ما قاسمی درست کردیم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! حال بیاییم قاسم ذهن خود را با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنیم.
وقایع شب عاشورا
تواریخ معتبر این قضیه را نقل کرده اند که در شب عاشورا امام علیه السلام اصحاب خودش را در یک خیمه ای «عند قرب الماء[6]» یا نزدیک آن خیمه جمع کرد و آن خطابه بسیار معروف شب عاشورا را به آنها القاء کرد.
در این خطبه امام به طور خلاصه به آنها می گوید شما آزاد هستید. امام نمی خواست کسی خودش را برای ماندن مجبور ببیند، و یا حتی کسی خیال کند به حکم بیعت لازم است بماند. لذا می گوید همه شما را آزاد گذاشتم، همه یارانم، خاندانم، برادرانم، فرزندانم، برادر زاده هایم، اینها جز به شخص من به کس دیگری کار ندارند، شب تاریک است و از این تاریکی استفاده کنید و بروید و آنها هم قطعا با شما کاری ندارند. در اول هم از اینها تجلیل می کند و می گوید منتهای رضایت را از شما دارم، اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم، اهل بیتی بهتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم. اما همه آنها به طور دست جمعی می گویند آقا مگر چنین چیزی ممکن است، جواب پیغمبر خدا را چه بدهیم، وفا و انسانیت کجا رفته است، محبت و عاطفه کجا رفته و آن سخنان پر شوری که آنجا فرمودند که واقعا دل سنگ را آب می کند، یعنی انسان را به هیجان می آورد.
یکی می گوید مگر یک جان هم ارزش این حرف ها را دارد که کسی بخواهد فدای شخصی مثل تو بکند، ای کاش هفتاد بار زنده می شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می کردم. آن یکی می گوید هزار بار، دیگری می گوید ای کاش امکان داشت با این جانم بروم و آن را فدای تو کنم، بعد بدنم را آتش بزنند، خاکسترش کنند، آنگاه خاکسترش را به باد بدهند و باز دو مرتبه مرا زنده کنند، باز هم ... .
اول کسی هم که به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد هم بنی هاشم. همین که این سخنان را گفتند، امام مطلب را عوض کرد و از حقایق فردا قضایایی را گفت، به آنها خبر کشته شدن را داد که همه اصحاب آن خبر را مثل یک مژده بزرگ تلقی کردند. همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که جمعی از مردان در مجلسی اجتماع می کنند یک بچه سیزده ساله در جمع آنها شرکت می کند، پشت سر مردان می نشیند. مثل این که این جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر می کشید که دیگران چه می گویند، وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟
آخر من بچه هستم شاید مقصود آقا این است که بزرگان کشته می شوند و من هنوز صغیرم. لذا به آقا عرض کرد: «و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را می دهم. من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است.
یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد. منظره چقدر تکان دهنده است، این موارد است که این حادثه را، یک حادثه بزرگ تاریخی کرده است و ما باید این حادثه را زنده نگه داریم. چون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی . این است که این مقدار ارزش می دهد که بعد از چهارده قرن اگر یک چنین حسینیه ای[7] به نامشان بسازیم کاری نکرده ایم. وگرنه آرزوی دامادی داشتن که این حرفها را نمی خواهد، همه بچه ها آرزوی دامادی دارند، آرزوی دامادی داشتن که، وقت صرف کردن و پول صرف کردن نمی خواهد. حسینیه ساختن و سخنرانی نمی خواهد. ولی اینها جوهره انسانیت هستند، مصداق «انی جاعل فی الارض خلیفه» هستند. اینها بالاتر از فرشته هستند. امام بعد از گرفتن این جواب فرمود: فرزند برادرم تو هم کشته می شوی. «بعد ان تبلوا ببلاء عظیم»؛ اما جان دادن تو با دیگران خیلی متفاوت است و یک گرفتاری بسیار شدیدی پیدا می کنی. لذا روز عاشورا پس از آن که با چه اصراری اجازه رفتن به میدان را گرفت، از آنجا که بچه است، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد، خُود مناسب با سر او وجود ندارد، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد. لهذا نوشته اند عمامه ای به سر گذاشته بود «کانه فرقه القمر» همین قدر نوشته اند به قدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است.
راوی گفت نگاه کردم دیدم که بند یکی از دو کفش هایش باز اAست و یادم نمی رود که پای چپش هم بود. از اینجا معلوم می شود چکمه پایش نبوده است. نوشته اند امام در خیمه ایستاده بود و لجام اسبش به دستش بود، معلوم بود منتظر است که یک مرتبه یک فریادی شنید، نوشته اند کسی نفهمید که امام با چه سرعتی مثل یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد. آن فریاد، فریاد "یا عما"ی قاسم بن الحسن بود. آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند. امام که حرکت کرد و حمله کرد آنها فرار کردند و یکی از دشمنان که از اسب پایین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند؛ خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد. آن کسی را که می گویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود، زیر سم اسب ها پایمال شد، یکی از دشمنان بود نه حضرت قاسم. به هر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد و غبار زیاد بود و کسی نمی فهمید قضیه از چه قرار است. وقتی که این گرد و غبارها نشست، یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است.
این جمله را از آقا شنیدند که فرمود:«عزیز علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک»؛ یعنی برادرزاده، خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی، ولی نتواند تو را اجابت کند، یا اجابت بکند، اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد. در همین حال بود که یک وقت فریادی از این جوان بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
سینه زنى
از مراسم سنتى عزادارى براى سید الشهدا«ع»و دیگر ائمه مظلوم،که همراه نوحهخوانى و با آهنگى خاص بر سر و سینه مىزنند،گاهى هم سینه خود را لخت کرده،بر آنمىزنند.اصل این سنت،بویژه در میان عربها رواج داشته است.بعدها به صورت موجوددر آمده که با انتخاب نوحههاى سنگین،حرکات دستبر سینه مىخورد.به فردى هم کهبر سینه خود زده، عزادارى مىکند،«سینه زن»مىگویند.
اینگونه نوحهگرى،ابتدا بصورت فردى بوده،اما با مرور زمان به شکل گروهى ودستجات سوگوارى در آمده است.«دسته گردانى و سینه زنى و نوحه خوانى که در زمانصفویه رایجشده و توسعه پیدا کرده بود،در عصر قاجاریه با توسعه و تجمل بیشتر درپایتخت رواج داشت...دسته گردانى در عصر قاجار،بویژه در زمان ناصر الدین شاه با آداب و تشریفات و تجمل بسیار برگزار مىشد.
دستههاى روز با نقاره و موزیک جدید وعلم و بیرق و کتل،و دستههاى شب با طبقهاى چراغ زنبورى و حجله و مشعل به راهمىافتاد و در فواصل دسته سینهزنها با آهنگ موزون سینه مىزدند.نوحه خوانى و سینهزنى حتى در اندرون شاهان قاجار،بین خانمهاى اندرون نیز متداول بود...» (1)
پىنوشت:
1-موسیقى مذهبى ایران،ص 26.
فرهنگ عاشورا صفحه 237 جواد محدثى
زنجیر زنى
از سنتهاى عزادارى در ایران است،در پاکستان و هندوستان نیز این شیوه از دیربازرواج داشته است.مجموعهاى از حلقههاى ریز متصل به هم که به دستهاى چوبى یا فلزىوصل مىشود«زنجیر»نام دارد و آن را در ایام عاشورا،بصورت دسته جمعى و درهیاتهاى عزادارى،همراه با نوحه خوانى،بر پشت مىزنند و گاهى جاى آن کبود یامجروح مىشود.غالبا این مراسم با سنج همراه است.
این شیوه عزادارى که اغلب همراه با خون آمدن از پشت زنجیر زنان است،بویژه دربرخى مناطق و ملتها که تیغهایى هم به زنجیرها مىبستند،در گذشته چون در دید برخىغیر مسلمانان تاثیر سوء داشت،برخى علما به حرمت زنجیر زدن و قمه زدن و خون ازسر و پشتخویش جارى کردن فتوا دادند.
در مقابل آنان نیز علماى دیگرى در پاسخ بهاستفتاهاى مردم، حکم به جواز دادند.این مساله،بارها در گذشته منشا کشمکشهاىمذهبى گشته است.از جمله آیة الله سید ابو الحسن اصفهانى فتوا به حرمت داد و سیدمحسن امین از او انتقاد کرد و این مساله به مطبوعات و مجلات آن روزگار کشیده شد (1) واز آن پس بازار استفتاء و افتاء داغ شد و مجموعههایى نیز که حاوى این نظرات فقهى بود،منتشر گردید.نظیر آن سبتبه قمه زنى هم در تاریخ معاصر وجود دارد.
پىنوشت:
1-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 378(پاورقى).
فرهنگ عاشورا صفحه 198 جواد محدثى
قمه زنى
از مراسمى است که در بعضى شهرستانها و بلاد شیعى و توسط برخى از عزاداران امامحسین«ع»اجرا مىشود و در تاسى به مجروح و شهید شدن سید الشهدا«ع»و شهیدانکربلا و بعنوان اظهار آمادگى براى خون دادن و سر باختن در راه امام حسین«ع»انجاممىدهند.
صبح زود عاشورا،با پوشیدن لباس سفید و بلندى همچون کفن،بصورت دستهجمعى قمه بر سر مىزنند و خون از سر بر صورت و لباس سفید جارى مىشود.بعضىهم براى قمه زنى نذر مىکنند،برخى هم چنین نذرى را در باره کودکان خردسال انجاممىدهند و بر سر آنان تیغ مىزنند،در حدى که از محل آن خون جارى گردد.
قمه زنى نیز،مثل زنجیر زنى و شبیه خوانى و...از دیر باز مورد اختلاف نظر علما وپیروان و مقلدین آنان بوده و به استفتا و افتاء مبنى بر جواز یا عدم جواز آن مىپرداختهاند.
این مراسم،از نظر شرعى پایه و مبناى دینى ندارد و صرفا روى علاقه شیعیان به ابا عبد اللهالحسین«ع»انجام مىگیرد. فقها نیز آن را در صورتى که ضررى نداشته باشد،مجازمىدانند.برخى از فقها نیز به خاطر تاثیر نامطلوب آن بر افکار دیگران و موجب وهنمذهب بودن،آن را ممنوع دانستهاند.
البته شرایط زمانى در این مساله بىتاثیر نیست. امامخمینى«ره»در پاسخ به استفتایى که در سالهاى اول پیروزى انقلاب اسلامى در این زمینهاز ایشان شده بود،فرمودند: «در وضع موجود،قمه نزنند...»آیة الله خامنهاى نیز در دیداربا روحانیون،در آستانه ایام عاشورا(سال 1373 شمسى)در ضمن بیانات مبسوطى درخرافه زدایى از عزادارى سید الشهدا«ع»فرمودند:«قمه زدن هم از آن کارهاى خلافاست...این یک کار غلطى است که عدهاى قمهها را بگیرند و بر سر خود بزنند و خونبریزند...کجاى این کار،حرکت عزادارى است؟ این جعلى است.
اینها چیزهایى است کهاز دین نیست...».آن را بدعت،خلاف و خرافه دانستند.و در پاسخ به نامه امام جمعهاردبیل،نوشتند:امروز این ضرر بسیار بزرگ و شکننده است و لذا قمه زدن علنى و همراهبا تظاهر،حرام و ممنوع. (1) علماى دیگر نیز در تایید موضع و سخن رهبر انقلاب،آن راموجب وهن مذهب و نامشروع دانستند. (2)
البته این احساس مذهبى و عواطف دینى که سبب مىشود به عشق حسین«ع»چنینکارهایى کنند،باید در مسیر صحیح هدایتشود و مورد بهرهبردارى قرار گیرد تا شور وانگیزه جهاد و شهادت بیافریند.بعلاوه،آنان که به خاطر حسین«ع»حاضرند خون بدهند،چه بهتر که خون خویش را به درمانگاهها و مراکز انتقال خون اهدا کنند یا با تاسیس بانکخون،از فداکاران و ایثارگران داوطلب،در روز عاشورا خون گرفته شود و نگهدارىگردد،تا از این طریق،جان انسانهاى بسیارى که نیازمند خونند،نجات یابد.
گر چه اینکار،شاید مثل قمه زنى،تامین کننده احساس عاطفى فرد نباشد،ولى قطعا رضایتخداوندو پسند سید الشهدا«ع»را بیشتر در پى دارد.کاش روزى صدقه دادن خون نیز،مثل صدقهو کمک مالى و لباس و غذا و... مرسوم گردد و با قصد قربت انجام گیرد.
کى گفت حسین،بر سر خویش بزن؟ با تیغ، به فرق خویشتن نیش بزن تیغى که زنى بر سر خود،اى غافل بر فرق ستمگران بد کیش بزن
روضه
روضه و روضه خوانى،به معناى ذکر مصیبتسید الشهدا و مرثیه خوانى براى ائمه ومعصومین«ع»است که مورد تشویق امامان و یکى از عوامل زنده ماندن نهضتحسینى وپیوند روحى و عاطفى شیعه با اولیاء دین است.اشک ریختن و گریستن در مصائباهل بیت«ع»نشانه عشق به آنان است و علاوه بر سازندگیهاى تربیتى براى سوگوار،موجب اجر و پاداش الهى در آخرت و بهرهمندى از شفاعت ابا عبد الله الحسین است.
معناى روضه در اصل،باغ و بوستان است،اما سبب اشتهار مرثیه خوانى به«روضه»آناست که مرثیه خوانان در گذشته، حوادث کربلا را از روى کتابى به نام«روضة الشهداء» مىخواندند که تالیف ملا حسین کاشفى است.«ملا حسین کاشفى(متوفاى 910 هجرى)
یکى از دانشمندان و خطباى با قریحه و خوش آواز سبزوار در قرن نهم هجرى بود،درزمان سلطنتسلطان حسین بایقرا(875-911 ه)به هرات،مرکز حکمرانى این پادشاهرفت و چون حافظهاى توانا و قریحهاى سرشار و آوازى گیرنده و مطبوع داشت و خطیبىدانشمند بود،بزودى شهرت یافت و مجالس وعظ و ذکر او بسیارى را به خود جلب کرد ومورد توجه پادشاه و شاهزادگان و اعیان و اکابر دولت و وزیر فاضل و هنرمند هنر پرور او«امیر على شیرنوایى»قرار گرفت.کاشفى دانشمندى فصیح و بلیغ و شاعر پرکار بود وبیش از چهل کتاب و رساله تالیف کرد.از جمله آنها«روضة الشهداء»بود.کاشفى کتابروضة الشهدا را در واقعه کربلا به فارسى نوشت و چون مطالب این کتاب را در مجالسعزادارى از روى کتاب بر سر منبر مىخواندند،خوانندگان این کتاب به«روضه خوان»
معروف شدند و بتدریجخواندن روضه از روى کتاب منسوخ شد و روضه خوانها مطالبکتاب را حفظ کرده و در مجالس عزادارى مىخواندند.در زمان صفویه اقامه عزادارىبسیار رواج گرفت.» (1) کتاب روضة الشهدا که حاوى ذکر مقتل و حوادث کربلا بود،در قرن دهم توسطمحمد بن سلیمان فضولى به ترکى ترجمه شد،با نام«حدیقة السعداء». (2) در اینجا نمونهاىاز متن روضة الشهداى واعظ کاشفى را جهت آشنایى مىآوریم،که نثرى زیبا و ادبىاست:«...آخر نظرى کن به حسرت آدم صفى و نوحه نوح نجى و در آتش انداختنابراهیم خلیل و قربانى کردن یعقوب در بیت الاحزان و بلیتیوسف در چاه و زندان وشبانى و سرگردانى موسى کلیم و بیمارى و بى تیمارى ایوب و اره شکافنده بر فرقزکریاى مظلوم و تیغ زهر آبداده بر حلق یحیى معصوم و الم لب و دندان سرور انبیاء،وجگر پاره پاره حمزه سید الشهدا و محنت اهل بیت رسالت و مصیبتخانواده عصمت وسرشک درد آلود بتول عذرا و فرق خون آلوده على مرتضى«ع»و لب زهر چشیده نوردیده زهرا و رخ به خون آغشته شهید کربلا و دیگر احوال بلاکشان این امت و محنترسیدگان عالى همت همه با جان غم اندوخته در کانون غم و الم سر تا پاى سوخته.نظم:
ز اندوه این ماتم جان گسل روان گردد از دیدهها خون دل» (3)
نثر شیوا و ادیبانه«روضة الشهدا»ستودنى است،هر چند از نظر نقل،حاوى برخىمطالب ضعیف و بى ماخذ است.بعلاوه این کتاب،در تحلیل حادثه عاشورا دیدگاهىصوفیانه دارد و حوادث را بیشتر به منشا غیبى و مسائل آزمایش و ابتلاء اولیاء نسبتمىدهد،تا بعد حماسى و اجتماعى و قابل اسوه گیرى در مبارزات ضد ظلم.
از آنجا که مرثیه خوانى و ذکر مصیبت،سنت پسندیده دینى در احیاء خاطره و نام وفضایل اهل بیت پیامبر است،بجاست که اهل منبر و مداحان و ذاکران،با توجه به اهمیت ونقش بسزاى روضه خوانى،در ارائه الگوهاى شایسته بکوشند و چهره خوبى از ائمه ومعصومین ارائه کنند.در این زمینه،به درستى و صحت مطالب نقل شده،اعتبار منابع مورداستفاده، استوارى و زیبایى اشعار انتخابى و دورى کردن از هر حرف و روضه و شعرى کهبا مقام والاى اولیاء خدا ناسازگار است توجه داشته باشند. (4) در فضیلت گریست و گریاندنافراد براى امام حسین«ع»به این حدیث توجه کنید:امام صادق«ع»فرمود:«من انشد فىالحسین علیه السلام بیتشعر فبکى و ابکى عشرة فله و لهم الجنة» (5) هر کس در بارهحسین«ع»شعرى بگوید و گریه کند و ده نفر را بگریاند،براى او و آنان بهشت است.
پىنوشتها
1-موسیقى مذهبى ایران،ص 8.
2-فصلنامه هنر(وزارت ارشاد اسلامى)ج 2،ص 157.این ماخذ،مقاله مبسوطى در باره تاریخچه تعزیه خوانىدارد،ص 156 تا 173.
3-در آمدى بر نمایش و نیایش در ایران،جابر عناصرى،ص 79.
4-در زمینه آداب اهل وعظ و منبر،از جمله ر.ک:«لؤلؤ و مرجان»،مرحوم میرزا حسین نورى.
5-کامل الزیارات،ص 105.
فرهنگ عاشورا صفحه 189 جواد محدثى
نوحه
بیان مصیبت،گریه کردن با آواز،آواز ماتم،شیون و زارى،مویهگرى،زارى بر مرده،شعرى که در ماتم و سوگوارى با صوت حزین و ناله و زارى خوانند،اعم از سوگوارىبراى کسى که تازه مرده،یا براى امامان شیعه. (1) ترکیبات دیگر آن عبارت است از:نوحهآراستن،نوحه ساختن،نوحه سرودن،نوحهخوانى.
نوحهگرى بر مرده،رسم جاهلیتبوده است و کارى مکروه است، (2) مگر براى معصومین«ع»که نوحه و گریه بر آنان از شعائرمهم و از عوامل نشر فضیلتها و احیاى یاد اسوههاى کمال است و خود امامان برسید الشهدا«ع»مىگریستند و امر به نوحهخوانى مىکردند.
بر جعفر طیار و حمزهسید الشهدا نوحهخوانى شد.آنچه که از کراهت نوحه و ناپسند بودن شغل نوحهگرى وزشتبودن اجرت نوحهگر در روایات یاد شده، ناظر به نوحهگریهاى جاهلى است کهآمیخته به باطل و گاهى حرام بود. (3)
در فرهنگ عزادارى براى امام حسین،نوحه به نوعى خاص از شعر مرثیه مىگویند کهدر مجالس به صورت جمعى اجرا مىشود.«اشعار نوحه را براى سینه زدن مىساختند،یکى نوحه مىخواند و دیگران به نوا و آهنگ و وزن اشعار نوحهخوان سینه مىزدند.ولىاشعار مرثیه را با آهنگ در مجالس سوگوارى براى به گریه افکندن و اظهار تاسفشنوندگان بر قتل شهداى کربلا مىخواندند و عنوان روضه نداشت.»، (4)
«...از معروفترینشعراى عصر قاجار که مرثیه و نوحه ساختهاند،مىتوان یغماى جندقى و وصال شیرازىرا نام برد». (5)
این شیوه در بین عربها هم متداول است و سبک مرثیه سرایى و نوحهخوانىبر سالار شهیدان مخصوص است.با توجه به گستردگى این مراسم و رواج آن در طولسال،حتى در سوگ امامان دیگر،ضرورت دارد که سرودههاى ناب و نوحههاى صحیح ودور از تحریفها و دروغها پدید آید و فرهنگ عاشورا در قالب نوحه نیز ترویج گردد ونوحه خوانان نیز،بیش از هدف قرار دادن گریه،نشر فضیلتهاى اهل بیت را هدف قرار دهند. (6)
پىنوشتها
1-لغتنامه،دهخدا.
2-بحار الانوار،ج 79،ص 88.
3-به روایات مربوط به تعزیه و ماتم و نوحه در بحار الانوار،ج 79،ص 71 تا 113 مراجعه کنید.
4-موسیقى مذهبى ایران،ص 7.
5-همان،ص 29.
6-نگرشى به مرثیه سرایى در ایران،عبد الرضا افسرى،بررسى گستردهاى از سابقه این کار در ایران و انواع مرثیهسراییها دارد.
فرهنگ عاشورا صفحه 453. جواد محدثى
مداحى
مداحان اهل بیت،که با ذکر مصیبت و ذکر فضایل خاندان وحى،مجالس حسینى راگرم و اشک عاشقانه شیعیان آل الله را جارى مىسازند،از عوامل مهم بقاء فرهنگعاشورایند.مداح،در اصطلاح شیعى،به کسانى گفته مىشود که در ایام ولادتها وشهادتهاى ائمه«ع»در مجالس جشن و عزا به خواندن اشعارى در فضایل و مناقب محمد وآل محمد،یا در مظلومیت آنان مىپردازند.ولى اغلب،به مرثیه خوانان حسینى گفتهمىشود که با خواندن شعر مرثیه و ذکر مصیبت،اهل مجلس را مىگریانند.
«مداح:روضهخوانى که ایستاده در پیش منبر به شعر،مدایح اهل بیت و مصائب آنان را خواند،آنکهایستاده در کنار منبر در مجالس روضه خوانى،یا روان در کوى و بازار،اشعار مدایحاهل بیت را به آواز بخواند.» (1) مداحى اهل بیت و نوحه خوانى در سوگ آنان،از جمله کارهایى است که حادثهعاشورا را زنده نگهداشته است.ائمه نیز از مداحان و ذاکران، تقدیر و تشویق مىکردند،صله مىدادند،دعا مىکردند و براى این کار،فضیلت و ثواب بسیار مىشمردند. امامصادق«ع»فرموده است:«الحمد لله الذى جعل فى الناس من یفد الینا و یمدحنا و یرثىلنا»، (2)
خدا را سپاس که در میان مردم،کسانى را قرار داده که به سوى ما مىآیند و ما رامدح و مرثیه مىگویند.و حضرت رضا«ع»در تشویق دعبل به مرثیه خوانى در ایام عزاىحسینى فرمود:«یا دعبل!احب ان تنشدنى شعرا فان هذه الایام حزن کانت علینااهل البیت» (3) اى دعبل،دوست دارم برایم شعر بسرایى و بخوانى،چون این روزها،روزهاى اندوه ما اهل بیت است.همین گونه مجالس و برنامهها،آن شهادت عظیم و حادثهشگفت را با مرور اینهمه سال،همچنان زنده نگهداشته و به برکت آن نیز،دین واحساسات دینى و انس و آشنایى مردم با خط اهل بیت زنده مانده است.
به تعبیر امامخمینى«قدس سره»:«روضه سید الشهدا،براى حفظ مکتب سید الشهدا است...این گریههاو این روضهها حفظ کرده مکتب را.» (4) مداحى،نوعى الگو دادن به مخاطبان و شخصیتپردازى اجتماعى و الگویى براى جامعه ارزشى است،سنگرى براى پراکندن و نشرفضیلتها در قالبى مؤثر و فراگیر نسبتبه همه است و مداحان به خاطر اهمیت کارشان درجامعه و در شکل دهى افکار و عواطف،نقش مهمى دارند و فلسفه اساسى مداحى،ترویجخوبیها و تبیین روحیههاى والاى شهیدان کربلا و دمیدن روح تعهد و حماسه درشیعه است و یک عشق و ایمان است،نه یک حرفه و شغل.به تعبیر آیة ا...خامنهاى:
«جامعه مداح و ذاکر و ستایشگران اهل بیت،طبقهاى هستند که در سایه این روش،بیشترین تاثیر را در تعمیق فرهنگ و معارف اسلامى در ذهن مردم دارند...قضیه،فقطقضیه شعر خوانى نیست.مساله،مساله پراکندن مدایح و فضایل و حقایق در قالبى است کهبراى همه شنوندگان،قابل فهم و درک باشد و در دل آنها تاثیر بگذارد.» (5)
مداحان،به لحاظ آنکه کارشان بر عنصر«صدا»،«شعر»،«اجرا»و«مخاطب»متکىاست،باید هر چه بیشتر نسبتبه آموزش دیدنهاى لازم،پختگى اجرا،تمرین پیوسته،گزینش شعرهاى خوب و پر معنى و زیبا و بدیع و ولایى،مطالعه مقتلهاى معتبر و منابعتاریخى،تکیه روى اشعار و مطالب اخلاقى،فکرى و عقیدتى،پرهیز از غلو و مبالغه وگفتن حرفهاى اغراق آمیز و غیر قابل قبول که اثر منفى دارد، اهتمام ورزند،از دروغ وتصنع و بازارگرمى بپرهیزند،خلوص و صداقت و مناعت طبع را فراموش نکنند،نوکرىابا عبد الله الحسین و اخلاص نسبتبه آن حضرت را از یاد نبرند و از آنجا که شعر خوباز نظر مضمون،قالب و تعبیر،در دلها و افکار، تاثیر ماندگار مىگذارد،در شناخت ومطالعه و انتخاب شعرهاى پخته و عمیق و زیبا بکوشند تا بهتر بتوانند در این سمت، بهترسیم چهره الگوهاى کمال و اسوههاى پاکى،یعنى معصومین«ع»بپردازند و خود نیزالگوى اخلاق و تعهد باشند. رسالت مقدس مداحان در عصر حاضر عبارتست از:
-استفاده شایسته از عواطف پاک مردم و جهت دادن به آنها در مسیر پاکى وتهذیب و تقوا.
-تعمیق محبتها و عشقهاى درونى به انسانهاى اسوه و پاک.
-روشنگرى افکار جامعه و هدایتبه ارزشها و خوبیها و تقویت ایمان مردم.
-حفظ و اشاعه فرهنگ شهادت از طریق یاد شهداى کربلا و شهداى انقلاب وجنگ و طرح معارف اسلام و انقلاب و خط امام و رهبرى و مسؤولیتهاىاجتماعى.
گریه
«چشم گریان،چشمه فیض خداست».گریستن بر ابا عبد الله الحسین«ع»ثواب بسیاردارد. (1) فرشتگان،پیامبران،زمین و آسمان،حیوانات صحرا و دریا هم بر عزاى حسین«ع» گریستهاند. (2)
اشگ ریختن،نشانه پیوند قلبى با اهل بیت و سید الشهدا است.اشک،دل راسیراب مىکند،عطش روح را بر طرف مىسازد و حاصل محبتى است که نسبتبهاهل بیتحاصل مىشود.همدلى و هماهنگى روحى با ائمه،ایجاب مىکند که در شادىآنان شاد و در غمشان محزون باشیم.این نشان شیعه است که«یفرحون بفرحنا و یحزنونلحزننا...» (3) قلبى که مهر حسین«ع»را داشته باشد،بى شک به یاد مظلومیت و شهادت اومىگرید.اشک،زبان دل و شاهد عشق است.
آنچنان کز برگ گل،عطر و گلاب آید برون تا که نامت مىبرم از دیده آب آید برون رشته الفتبود در بین ما،کز قعر چاه کى بدون رشته،آب بىحساب آید برون؟ تا نسوزد دل،نریزد اشگ و خون از دیدهها آتشى باید که خوناب کباب آید برون مهر تو شیرازه«ام الکتاب»خلقت است مشکل این شیرازه از قلب کتاب آید برون گر نباشد مهر تو دل را نباشد ارزشى برگ بىحاصل شود گل،چون گلاب آید برون (4)
گریستن در سوگ شهداى کربلا،تجدید بیعتبا عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیهفکرى و روحى با این مکتب است و اشک ریختن،نوعى امضا کردن پیمان و قراردادمودت با سید الشهدا است.ائمه شیعه،گریستن بر مظلومیت اهل بیت و عزاى حسینى راتاکید کرده و شهادت اشک را بر صداقت عشق،پذیرفتهاند.امام صادق«ع»فرموده است:
«نزد هر کس که ما یاد شویم و چشمانش اشگآلود شود،حتى اگر به اندازه بال مگسىباشد،خداوند گناهانش را مىبخشاید،هر چند چون کف دریا فراوان باشد.» (5) به گفته صائب:
در سلسله اشگ بود گوهر مقصود گر هست ز یوسف خبر،این قافله دارد
دستور امامان به گریستن بر امام حسین«ع»بسیار اکید است.امام رضا«ع»به ریان بنشبیب در حدیث مفصلى فرمود: «یابن شبیب!ان کنتباکیا لشىء فابک للحسین بن على بنابى طالب فانه ذبح کما یذبح الکبش...». (6) اگر بر چیزى گریه مىکنى،بر حسین بن على گریهکن،که او را همچون گوسفند،سر بریدند.در حدیث دیگرى فرموده است:«محرم، ماهىاست که مردم دوره جاهلیت جنگ در آن را ناروا مىدانستند،ولى در این ماه،دشمنان،خون ما را بناحق ریختند و هتک حرمت ما نمودند و فرزندان و بانوان ما را به اسارتگرفتند و به خیمههاى ما آتش زدند و غارت کردند و در کار ما، براى رسول خدا هیچحرمتى را رعایت نکردند.روز حسین( عاشورا)پلکهاى ما را مجروح و اشگهایمان راجارى کرد و ما از سرزمین کربلا،گرفتارى و رنجبه میراث بردیم.
پس باید بر کسىهمچون حسین،گریهکنندگان بگریند،که گریه بر او، گناهان بزرگ را هم فرو مىریزد.» (7) خود امام حسین«ع»فرموده است:«انا قتیل العبرة،لا یذکرنى مؤمن الا بکى»، (8) منکشته اشکم،هیچ مؤمنى مرا یاد نمىکند مگر آنکه(بخاطر مصیبتهایم)مىگرید.امامسجاد«ع»بیستسال بر امام حسین علیه السلام گریست و هرگز طعامى پیش اونمىگذاشتند مگر آنکه گریه مىکرد. (9) به فرموده امام صادق«ع»:هر ناله و گریهاى ناپسند ومکروه است،مگر نالیدن و گریستن بر حسین علیه السلام:«کل الجزع و البکاء مکروهسوى الجزع و البکاء على الحسین». (10)
هم گریستن،هم گریاندن،هم خود را شبیه گریهکنندگان در آوردن(تباکى)پسندیدهاست و اجر دارد.این همه فضیلت که براى گریه بر حسین«ع»بیان شده و اینکه اشکچشم،آتش دوزخ را فرو مىنشاند و غمگین شدن در سوگ شهیدان کربلا ایمنى از عذاباست،در صورتى است که گناه و فسق و آلودگى انسان در حدى نباشد که مانع رسیدن اینفیض الهى گردد.اشگى که مبین پیوند عاطفى و رابطه مکتبى و اتصال روحى با راه و فکرو خط ائمه و سید الشهداست،حتما زمینهساز پرهیز از گناه مىگردد.به تعبیر شهیدمطهرى:«گریه بر شهید،شرکت در حماسه او و هماهنگى با روح او و موافقتبا نشاط اوو حرکت اوست...امام حسین«ع»بواسطه شخصیت عالیقدرش،بواسطه شهادتقهرمانانهاش،مالک قلبها و احساسات صدها میلیون انسان است.
اگر کسانى که بر اینمخزن عظیم و گرانقدر احساسى و روحى گمارده شدند،یعنى سخنرانان مذهبى،بتوانند ازاین مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و همرنگ کردن و هم احساس کردن روحها باروح عظیم حسینى بهرهبردارى صحیح کنند،جهانى اصلاح خواهد شد.» (11) پس مهم، شناخت فلسفه گریه در راستاى احیاى عاشورا و زنده نگهداشتن مراسم حسینى وفرهنگ کربلاست،نه گناه کردن و آلودگى،به امید پاک شدن با چند قطره اشک!معلومنیست که دل و جان آلوده،آن همسویى را با امام داشته باشد که با یاد مصائبش گریه کند.
گریه در فرهنگ عاشورا،سلاح همیشه برانى است که فریاد اعتراض به ستمگران رادارد.«اشک»،زبان دل است و گریه،فریاد عصر مظلومیت.رسالت اشک نیز پاسدارى از«خون شهید»است.امام خمینى«ره»فرمود:«هر مکتبى،تا پایش سینهزن نباشد،تا پایشگریهکن نباشد،تا پایش توى سر و سینهزن نباشد حفظ نمىشود...»، (12) «گریه کردن برشهید،نگهداشتن، زنده نگهداشتن نهضت است»، (13) «گریه کردن بر عزاى امام حسین،زندهنگهداشتن نهضت و زنده نگهداشتن همین معنى است که یک جمعیت کمى در مقابل یکامپراطور بزرگ ایستاد...،آنها از همین گریهها مىترسند،براى اینکه گریهاى است که گریهبر مظلوم است،فریاد مقابل ظالم است.» (14)
هر چند نیست درد دل ما نوشتنى از اشگ خود،دو سطر به ایما نوشتهایم (15)
اشگ،سر فصل محبت و مودت است و برخاسته از عشقى است که خداوند در دلهاقرار داده که نسبتبه حسین بن على«ع»مجذوب مىشود.به فرموده رسول خدا«ص»:
«ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا». (16) براى شهادت حسینعلیه السلام حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمىشود.
کدام عاشق در این ره در بلا نیست؟ کدامین دل شما را مبتلا نیست؟ اگر در سوگتان شد دیده نمناک اگر از عشقتان دل گشت غمناک گواه عشق ما این دیده و دل رساند«اشگ»و«غم»ما را به منزل کنون ماییم و درد داغدارى کنون ماییم و اشگ و سوگوارى هنوز اشگ عزا پیوسته جارى است رواق چشممان آیینهکارى است غدیر ما محرم دارد امروز محرم،بذر غم مىکارد امروز (17)
امروز هم،اشگ و گریه،رابط ما با حسین است و ما با شورى اشگهایمان،سر سفرهمحبتسید الشهدا نشستهایم و نمک پرورده ابا عبد الله هستیم،از این رو،این مهر با شیرمادر در جان ما وارد شده و با جان هم به در مىشود.
فلسفه ذکر مصیبت اهلبیت(ع)
هر مکتبى اگر چاشنیى از عاطفه نداشته باشد و صرفا مکتب و فلسفه و فکر باشد،آنقدرها در روحها نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد،ولى اگر یک مکتب چاشنیى از عاطفه داشته باشد،این عاطفه به آن حرارت مىدهد.معنا و فلسفه یک مکتب،آن مکتب را روشن مىکند،به آن مکتب منطلق مىدهد،آن مکتب را منطقى مىکند.بدون شک مکتب امام حسین منطق و فلسفه دارد،درس است و باید آموخت اما اگر ما دائما این مکتب را صرفا به صورت یک مکتب فکرى بازگو کنیم حرارت و جوشش گرفته مىشود و اساسا کهنه مىگردد.
این،بسیار نظر بزرگ و عمیقانهاى بوده است،یک دوراندیشى فوق العاده عجیب و معصومانهاى بوده است که گفتهاند براى همیشه این چاشنى را از دست ندهید،چاشنى عاطفه،ذکر صیبتحسین بن على علیه السلام یا امیر المؤمنین یا امام حسن یا ائمه دیگر و یا حضرت زهرا(سلام الله علیها).این چاشنى عاطفه را ما حفظ و نگهدارى کنیم.
مجموعه آثار جلد 16 صفحه 57
استاد شهید مرتضى مطهرى
ذکر مصیبت
سنتى در جهت احیاى یاد و نام ائمه و مطرح نگه داشتن حادثه عاشورا.در این برنامه،چه بصورت مقطع پایانى سخنرانى و موعظه و چه بصورت مستقل،حوادث کربلا وکیفیتشهادت امام حسین«ع»و یاران او و نیز امامان دیگر بصورتى سوزناک نقل مىشودکه سبب تحریک عواطف و گریستن بر سید الشهدا مىگردد.نقل حوادث بر اساس مقتلهاانجام مىگیرد و شایسته است که از منابع معتبر و شعرهاى خوب استفاده مىشود تاموجب وهن به مقام معصومین و خاندان عصمت نگردد.
امام سجاد«ع»که بیستسال به یاد عاشورا مىگریست،مىفرمود یاد شهادت فرزندانفاطمه چشمانم را پر اشک مىکند: «انى لم اذکر مصرع بنى فاطمة الا خنقتنى لذلکعبرة» (1) با این حساب،یاد حادثه و یادآورى آن مظلومیتها خودش کافى است تا مستمعانرا بگریاند و نیازى به آمیختن دروغ یا نقل حرفهاى بىاساس در ذکر مصیبت و مرثیهخوانى نیست.
ذکر مصیبت،سبب تعمیق نهضتحسینى و پیوند عاطفى و قلبى شیعه باسید الشهداست و نقشه دشمنان اهل بیت را که کوشش در محو جنایات خویش داشتند،نقش بر آب مىکند و جامعه را هوادار اهل بیت و خصم ظالمان مىپرورد. (2) البته باید ذاکران و مرثیه خوانان،هم شایستگى این منصب حساس را داشته باشند وهم در محتواى مرثیهخوانى خود دقت داشته باشند و نصایح بزرگان را در آداب آن به کاربندند.