سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

دو نقطه ضعف مردم در مجالس عزادارى

یکى از نقاط ضعف این است که معمولا،هم صاحبان مجالس یعنى مؤسسین مجالس-چه آنهایى که در مساجد تاسیس یک مجلس مى‏کنند و چه آنهایى که در منازلشان،بالخصوص کسانى که در منازلشان-و هم مستمعین[خواهان زیادى جمعیت هستند]و این در حدودى که من تجربه دارم استثنا ندارد.گر چه من یکى دو سال است که دیگر منبر نمى‏روم و بحثهایم منحصر است‏به همین جلسات محدودى که اینجا بحث مى‏کنم یا در انجمن اسلامى مهندسین سالى دو سه جلسه بحث مى‏کنم،ولى در چند سالى که گاهى مى‏رفتم،این را احساس مى‏کردم و مى‏توانم بگویم براى این امر استثنا ندیدم که هم مؤسسین و هم حتى مستمعین آن چیزى را که مى‏خواهند ازدحام جمعیت است.

اگر جمعیت ازدحام بکند راضى است،اگر جمعیت ازدحام نکند راضى نیست.این،نقطه ضعف است. این جلسات که براى این نیست که جمعیت ازدحام بکند یا نه!مگر ما مى‏خواهیم سان ببینیم؟مگر ما مى‏خواهیم رژه برویم؟هدف چیز دیگرى است.هدف آشنا شدن با حقایق و مبارزه کردن با تحریفات است.این مى‏شود یک نقطه ضعف.

گوینده در مقابل این نقطه ضعف قرار مى‏گیرد،چه بکند؟با این نقطه ضعف مبارزه کند یا مثل تاج نیشابورى از این نقطه ضعف استفاده کند؟اگر بخواهد با این نقطه ضعف مبارزه کند،حقایق را به مردم بگوید،با تحریفات مبارزه کند،با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و از شلوغ شدن و از اینکه خودشان را با هم زیاد ببینند خوششان مى‏آید،جور در نمى‏آید.و اما اگر بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند،فقط در این فکر است که ما چه کار بکنیم که جمعیت‏بیشتر جمع بشود.

اینجاست که یک عالم سر دو راهى قرار مى‏گیرد:از این نقطه ضعف استفاده کنم،بهره بردارى کنم،به عبارت دیگر روى دوش این جمعیت‏سوار بشوم،حالا که اینها این قدر احمق و نادان هستند و چنین نقطه ضعفى دارند،من هم از همین نقطه ضعف استفاده کنم؟یا علیرغم این نقطه ضعف،من با آن مبارزه کنم،بروم دنبال حقیقت،چه کار دارم به اینکه اجتماع مى‏شود یا اجتماع نمى‏شود.

نقطه ضعف دوم عوام الناس در مجالس عزادارى-که خوشبختانه باید بگوییم کمتر شده است-این مساله شور و واویلا بپا شدن است.باید منبرى حتما در آخر ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند،اشک بریزند قبول نیست،باید مجلس از جا کنده بشود،باید شور و واویلا بپا بشود.من نمى‏گویم مجلس از جا کنده نشود، من مى‏گویم این نباید هدف باشد.

من مى‏گویم اگر کسى در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آنکه یک روضه دروغى بخواند،بدون اینکه جعلى بکند،بدون اینکه تحریفى بکند،بدون اینکه براى امام حسین اصحابى بسازد که در تاریخ نبوده و خود امام حسین آنها را نمى‏شناسد چون وجود نداشته‏اند،بدون آنکه براى امام حسین فرزندانى ذکر کند که چنین فرزندانى در دنیا وجود نداشته‏اند،بدون اینکه براى امام حسین دشمنانى در کربلا با نام و نشان بسازد مثل ازرق شامى و بچه‏هاى ازرق شامى که کاکلشان چگونه بود،که اصلا چنین کسانى وجود نداشته‏اند،اگر اشکى از روى صداقت و حقیقت ریخت،شور و واویلا هم بپا شد،مجلس هم کربلا شد،بسیار خوب،ولى وقتى که نبود،آن وقت ما باید با امام حسین بجنگیم،دشمنى کنیم؟دروغ ببندیم؟دروغ بگوییم؟

یادم هست در فریمان خودمان،سالهاى اولى که من از قم مى‏آمدم و به آنجا مى‏رفتم و گاهى منبر مى‏رفتم،آمده بودیم مشهد،روضه خوان قهارى بود که در مشهد خیلى معروف بود،شبى ما در مسجد گوهرشاد در یکى از شبستانها رفته بودیم پاى روضه او و یکى از هم ولایتى‏هاى ما هم آنجا بود.یک روضه صد در صد دروغى آنجا خواند،خودش هم گفت از بزرگان شنیدم(به قول مرحوم آیتى نگو از بزرگان،بگو از دروغگویان،مگر مقصود«از بزرگان دروغگویان‏»باشد)چون خودش مى‏فهمید که این در هیچ کتابى نیست.

آمد یک بچه‏اى براى امام حسین درست کرد که چنین بچه‏اى امام حسین نداشته است.گفت طفلى امام حسین داشتند که جزء اسرا بود.یکى از لشکریان عمر سعد،خودش سوار بود و طنابى به گردن این طفل بسته بود و او را با زور شلاق مى‏آوردند و مى‏کشیدند. او سرگرم رفتن بود و این طفل مجبور به دویدن.یک وقت متوجه شد که این طناب فشار آورده و سنگینى مى‏کند.بعد متوجه شدند که این طفل خفه شده است.این را گفت و واویلایى بپا شد.وقتى که آمدیم بیرون،یادم است آن هم ولایتى من آمد به من توصیه کرد گفت آقا جان بیایید پاى این منبرها،از این روضه‏ها یاد بگیرید،اینها را براى مردم بخوانید!

حال،این،نقطه ضعف مردم عوام است.با این نقطه ضعف چه باید کرد؟آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟باید بهره‏بردارى کرد؟باید سوارشان شد؟باید مثل تاج گفت‏حالا که اینها احمقند من از همین حماقتشان استفاده مى‏کنم؟نه،بزرگترین رسالت و وظیفه علما مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است.این است که پیغمبر اکرم فرمود:

«اذا ظهرت البدع فى امتى فلیظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله‏» (1)

آنجا که بدعتها و دروغها ظاهر مى‏شود،آنجا که چیزهایى ظاهر مى‏شود که در دین نیست،مسائلى پیدا مى‏شود که من نگفته‏ام،بر عهده دانایان است که حقایق را بگویند و لو مردم خوششان‏نمى‏آید.آن کسى که کتمان مى‏کند،لعنت‏خدا بر او باد.بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است:

ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس فى الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون (2)

آن دانایانى که حقایقى را ما گفته‏ایم و آنها مى‏دانند،ولى کتمان مى‏کنند، مى‏پوشانند،اظهار نمى‏کنند،لعنت‏خدا بر آنها و لعنت هر لعنت کننده‏اى بر آنها باد.

من در مقاله‏«ختم نبوت‏»نوشتم وظیفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است و خوشبختانه ابزار این کار هم در دست است و باز هم خوشبختانه هستند و بوده‏اند در میان علما افرادى که با این نقاط ضعف مبارزه کرده‏اند.کتاب لؤلؤ و مرجان که من در همین موضوع حادثه عاشورا در آن سه شب نام مى‏بردم از مرحوم حاجى نورى(رضوان الله علیه)،درست‏یک قیام به وظیفه بسیار مقدسى است که این مرد بزرگ کرده است،مصداق قسمت اول این حدیث است که‏«اذا ظهرت البدع فلیظهر العالم علمه‏».در این طور موارد وظیفه علماست که حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نمى‏آید.وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند و مشت دروغگویان را باز کنند.

پى‏نوشت‏ها:






تاریخ : جمعه 91/8/26 | 10:25 صبح | نویسنده : علی | نظرات ()

تحلیلى جامعه‏ شناختى از سنت عزادارى امام حسین(ع)

 

«حرم سیدالشهدا(ع) مزار انبیا و ملائکه است‏».

«زیارت سیدالشهدا(ع) موجب برآورده شدن حوایج دنیوى و به دست آوردن ثواب‏هاى اخروى و استکمالات معنوى مى‏شود».

راه انداختن دسته‏هاى سینه‏زن و زنجیر زن، پوشیدن لباس سیاه، حمل پرچم‏هاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه براى زنده نگه‏داشتن فرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اینها یا ناشى از اغراض سوء است و یا از کمال بى‏خبرى و بى‏سلیقگى.

«کنش اجتماعى‏» را مى‏توان به عنوان ساده‏ترین عنصر زندگى اجتماعى انسان در نظر گرفت. از «کنش اجتماعى‏» چنین تعبیر کرده‏اند: «حرکت‏بارزى که از یک انسان براى حصول هدفى نسبت‏به انسان دیگر، صادر مى‏شود.» وقتى «کنش اجتماعى‏» استمرار یابد «تحریک متقابل اجتماعى‏» روى مى‏دهد و این تحریک به «ارتباط متقابل اجتماعى‏» منجر مى‏شود.

براثر «ارتباط متقابل اجتماعى‏» کنش‏هاى اجتماعى یک انسان با کنش‏هاى اجتماعى انسان‏هاى دیگرى که در پیرامون او هستند، مى‏آمیزند و از این آمیزش، «کنش‏هاى متقابل اجتماعى‏» به وجود مى‏آیند. از «کنش‏هاى متقابل اجتماعى‏»، که یکى از مفاهیم محورى در جامعه‏شناسى است، مى‏توان چنین تعبیر کرد: کنش‏هایى هستند که بین دو یا چند انسان واقع مى‏شوند و در میان آنان نوعى هماهنگى به وجود مى‏آورند.

کنش‏هاى متقابل اجتماعى در تقسیم نخستین، بر دو قسم‏اند: پیوسته و گسسته.

کنش‏هاى متقابل اجتماعى پیوسته آنهایى است که در جهت‏یگانه‏اى صورت مى‏گیرند; مانند گفتگو براى کشف یک حقیقت و یا تعاون براى تحقق یک امر خیر.

کنش‏هاى متقابل اجتماعى گسسته آنهایى است که جهت‏یگانه‏اى ندارند; مانند رقابت و ستیز.

دوام و استحکام زندگى اجتماعى به آمیختن کنش‏هاى متقابل پیوسته و گسسته بستگى دارد و بدین‏گونه است که مفهوم «همسازى‏» مطرح مى‏شود.

«همسازى‏» کوششى براى رفع اختلاف کنش‏هاى متقابل پیوسته و گسسته است. صورت کامل همسازى «سازگارى‏» مى‏باشد که نه «سازش‏» است و نه «توافق‏»; زیرا در این دو، تنزل از مواضع مطرح مى‏باشد، در حالى که در سازگارى اصلا سخن از تنزل نیست، هر چند ممکن است در مواردى هم تنزلى رخ دهد، بلکه سخن در این است که مى‏دانند به هم نزدیک مى‏شوند و مى‏خواهند که به هم نزدیک شوند. بدین دلیل، از «سازگارى‏» به همسازى‏اى که با خواست و آگاهى شخصى صورت مى‏گیرد، تعبیر شده است. از همسازى کنش‏هاى متقابل پیوسته و گسسته، «گروه اجتماعى‏» پدید مى‏آید.

«گروه اجتماعى‏» نیز یکى دیگر از مفاهیم محورى جامعه‏شناسى است و از آن به دو یا عده بیشترى از انسان‏ها تعبیر مى‏شود که کنش‏هاى متقابلى بین آنان روى مى‏دهد و از همسازى برخوردارند.

کنش‏هاى متقابل اعضاى گروه و خرده‏گروه‏ها موجب «پویایى گروهى‏» مى‏شود و بر اثر آن، اعضاى گروه در زندگى یکدیگر رخنه مى‏کنند و به یکدیگر وابسته مى‏شوند و در نتیجه، به اتحاد بیشترى دست مى‏یابند. «نفوذ متقابل گروهى‏» و «اتکاى متقابل گروهى‏» از این طریق حاصل مى‏شود. از هماهنگى و سنخیتى که بدین منظور در رفتار اعضاى گروه پدید مى‏آید «رفتار گروهى‏» ظاهر مى‏شود.

گونه‏اى از «رفتار گروهى‏»، که جنبه عاطفى شدید دارد و بر کنش‏ها و یا واکنش‏هاى متقابل دورانى استوار است، «رفتار جمعى‏» نامیده مى‏شود.

کنش‏ها یا واکنش‏هاى مزبور به «واگیرى اجتماعى‏» مى‏انجامد; یعنى بر اثر آنها، اعضاى گروه به سرعت و با شدتى فزاینده، رفتار عاطفى یکدیگر را فرامى‏گیرند و در نتیجه، از نوعى مسانخت عاطفى برخوردار مى‏شوند.

گروه برخوردار از «رفتار جمعى‏» را «جمع‏» مى‏نامند.

جامعه‏شناسان معمولا از مفهوم «جمع‏»، خود را به مفهوم «جماعت‏»، که مهم‏ترین نوع جمع است، مى‏رسانند و آنگاه تحقیق خود را روى «جماعت‏» متمرکز مى‏کنند. «جماعت‏» جمعى است پرمسانخت، مرکب از اشخاصى که معمولا در یک‏جا گرد نمى‏آیند، با یکدیگر «ربط‏» مى‏یابند و به «جنب و جوش‏» مى‏افتند.

«ربط‏» رابطه عاطفى عمیقى است که دو یا چند تن را به یکدیگر پیوند مى‏دهد، به طورى که آنان به راحتى و خودبه خود با یکدیگر هماهنگ مى‏شوند. «جنب و جوش‏» رفتار عاطفى آشکارى است که بر اثر ربط اشخاص روى مى‏دهد; مانند کف زدن و یا تکبیر گفتن. یکى از انواع جماعت، که با سایر انواع آن فرق بسیار دارد و از این‏رو، مى‏توان آن را جمعى مستقل از جماعت‏به شمار آورد، «جماعت نامجاور» یا «عامه‏» است. «عامه‏» جمعى است کم تشابه و تسانخ، مرکب از افرادى که معمولا در یک جا گرد نمى‏آیند، ولى به سبب مصالح مشترک خود با یکدیگر ارتباط پیدا مى‏کنند و موجد «عقیده عمومى‏» و «وفاق عمومى‏» مى‏شوند.

مقصود از «عقیده عمومى‏» قضاوتى است که مورد قبول عامه باشد; مانند قضاوت عامه کتابخوان که «کتاب در وضع فعلى از عرضه و تقاضاى متناسبى برخوردار نیست‏» و یا قضاوت عامه ورزشکار که «مسؤول امور ورزشى کشور، درایت کافى ندارد.» منظور از «وفاق عمومى‏» نیز عقیده‏اى است‏سخت دامنه‏دار و ریشه‏دار مانند عقیده عامه کتابخوان که «کتاب، ناصح مشفق و انیس کنج تنهایى است‏» و یا مانند عقیده عامه ورزشکار که «تواضع و جوانمردى دو ویژگى جدایى‏ناپذیر ورزشکار واقعى است.»

اکنون نوبت آن است که بحث را به گونه‏اى هدایت کنیم تا مناسبت طرح این مفاهیم جامعه‏شناختى را با آنچه قصد اداى آن را داریم، روشن سازد:

هر جامعه انسانى (1) را مورد مداقه قرار دهیم، متوجه مى‏شویم به طور عمده از چندین «عامه‏» تشکیل شده است و هر «عامه‏»اى را مورد بررسى قرار دهیم، متوجه مى‏شویم که بر اساس «عقیده عمومى‏» و «وفاق عمومى‏» از خویش، عمل و عکس‏العمل بروز مى‏دهد. بنابراین، مى‏توانیم بگوییم: هر جامعه‏اى بر اساس عقاید و وفاق‏هاى عمومى به حیات اجتماعى‏اش ادامه مى‏دهد.

از سخن فوق، مى‏توان چنین استفاده کرد که: نفوذ در عقاید و وفاق‏هاى عمومى و تغییر آنها مساوى با نفوذ و تغییر حیات اجتماعى است. به همین دلیل، «عقیده عمومى‏» و «وفاق عمومى‏» به شدت مورد توجه جامعه‏شناسان و علماى سیاست قرار دارد.

اگر بخواهیم جامعه‏اى را در راستاى یک مکتب قرار دهیم باید چاره‏اى بیندیشیم تا عقیده عمومى در این راستا قرار گیرد. براى این کار، به طور کلى، از چهار شیوه بهره گرفته مى‏شود:

الف - تطمیع;

ب - تهدید;

ج - تخریب;

د - تبلیغ;

در میان این چهار شیوه، تقریبا همه محققان قبول دارند که چهارمین شیوه از همه کارسازتر و مؤثرتر و بنابراین، مهم‏تر است. (2) و باز به همین دلیل، جامعه‏شناسان و علماى سیاست، تحقیقات وسیعى در این زمینه انجام داده‏اند که هنوز هم این تحقیقات به گونه‏هایى ادامه دارد. متاسفانه به سبب گستردگى آن تحقیقات و عدم مجال، در اینجا، ذکر گزارشى - هرچند اجمالى - از آنها مقدور نیست. بنابراین، فقط به چند مطلب، که با این بحث تناسب بیشترى دارد، اشاره مى‏کنیم:

یکى از شیوه‏هاى بسیار مؤثر تبلیغى، تشکیل جلسات «تذکر» درباره امرى است که ترویج آن مورد نظر است. در این جلسات به طور عمده، از مکانیسم «کنش و یا واکنش متقابل دورانى‏» استفاده مى‏شود; بدین صورت که افراد گرد آمده، به وسیله «ذاکر» تحریک مى‏شوند. این تحریک، واکنشى در افراد به وجود مى‏آورد. این واکنش در «ذاکر» مؤثر مى‏افتد و واکنش شدیدترى را موجب مى‏شود. این واکنش شدیدتر، خود تحریکى مجدد نسبت‏به آن افراد خواهد بود و باز واکنش و تحریکى دیگر. به این طریق، همواره بر شدت واکنش متناسخ آن افراد افزوده مى‏شود و این همان است که از آن اینچنین تعبیر مى‏شود: کنش‏هاى متقابل و واکنش‏هاى درونى اینچنین، به واگیرى اجتماعى مى‏انجامد.

جلسات عزادارى امام حسین‏علیه‏السلام را در این ارتباط مى‏توان مورد مداقه قرار داد. عزادارى امام حسین‏علیه‏السلام از ابعاد گوناگون قابل بحث و بررسى است. بحمدالله، بسیارى از این ابعاد، توسط علماى دین تا حدودى مورد بررسى قرار گرفته است، اما در این بحث، بعدى که ذکر شد، مد نظر است.

وقتى از این زاویه نیز در توصیه‏هاى ائمه اطهارعلیهم‏السلام به تشکیل جلسات عزادارى امام حسین‏علیه‏السلام نگاه کنیم این کار را بسیار حکیمانه مى‏یابیم، به گونه‏اى که موجب مى‏شود بیش از پیش به این انوار طیبه‏علیهم‏السلام ارادت ورزیم.

یکى دیگر از شیوه‏هاى مؤثر تبلیغى، تعیین «اسوه‏» براى مردم است. لازم است‏بیندیشیم که در عین اسوه بودن و هادى بودن همه ائمه اطهارعلیهم‏السلام چرا امام حسین‏علیه‏السلام به عنوان مصباح هدایت و کشتى نجات، مطرح مى‏شود؟ چرا تربت مرقد او از ویژگى وحرمت‏برخورداراست؟آیا غیر از این است که دقیق‏ترین ابعاد یک اسوه، در امام حسین‏علیه‏السلام تجلى تام یافته است.

از دیگر شیوه‏هاى مؤثر، در مرحله نخست، جعل شعایر و در مرحله بعد، تثبیت و ترویج آن شعایر مى‏باشد; زیرا در صورت انجام گرفتن این کار، آن ایده مطلوب، تثبیت و ترویج‏شده‏است.

راه انداختن دسته‏هاى سینه‏زن و زنجیر زن، پوشیدن لباس سیاه، حمل پرچم‏هاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه براى زنده نگه‏داشتن‏فرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اینها یا ناشى از اغراض سوء است و یا از کمال بى‏خبرى و بى‏سلیقگى. آرى، برخورد اصلاحى و تکمیلى و تحسینى از سوى فرزانگان آشنا با مذاق شرع، نه تنها صحیح است، بلکه لازم هم مى‏باشد و اعتراض به مغرضان یا بى‏خبرانى است که با این شعایر بر خورد حذفى مى‏کنند.

از جمله شیوه‏هاى قابل ملاحظه، تعیین مکان‏هایى براى انجام دادن مناسک ویژه مى‏باشد تا افراد با رو آوردن به آن مکان‏ها و انجام آن مناسک، تجدید عهدى با اعتقاد و ایده مطلوب کرده باشند و با این کار، دل‏ها هرچه بیشتر با آن ایده گره بخورد.

در این ارتباط، توجه به روایاتى که حاوى مضامین ذیل است، مفید به نظر مى‏رسد:

«حرم سیدالشهداعلیه‏السلام مزار انبیا و ملائکه است‏». (3)

«زیارت سیدالشهداعلیه‏السلام را ترک نکنید». (4)

«زیارت سیدالشهدا علیه‏السلام موجب برآورده شدن حوایج دنیوى و به دست آوردن ثواب‏هاى اخروى و استکمالات معنوى مى‏شود». (5)

براى تکمیل این بحث‏به نظر مى‏رسد تذکر دو مطلب ضرورى باشد:

1- ممکن است تصور شود نفوذ در عقیده عمومى عملى ناپسند است و تغییر آن را باید نوعى خیانت‏به مردم تلقى کرد; اما این تصور هیچ اساسى ندارد و حقیقت، آن است که صرف نفوذ در عقیده عمومى و تغییر آن را نه مى‏توان خوب شمرد و نه بد. این بدان بستگى دارد که ببینیم نفوذ به چه قصدى و تغییر از چه چیز به چه چیزى است.(دقت‏شود.)

2- بعضى عقیده دارند که اصلا برخورد تبلیغاتى امر پسندیده‏اى نیست، بلکه باید فقط با روش‏هاى برهانى، مردم را به تشخیص حق از باطل موفق ساخت. هرچند بررسى انتقادى این سخن مجال دیگرى مى‏طلبد، اما اجمالا در حد اعلان موضع باید یادآور شویم که:

اولا، هرگز روش‏هاى برهانى در سطح عمومى جامعه، ما را از برخوردهاى تبلیغاتى مستغنى نمى‏کند و باید گفت: هریک به جاى خویش نیکوست.

ثانیا، حتى فرزانگان و خواص جامعه نیز نیازمند تبلیغات حساب شده و فنى‏اند تا علاوه بر تشخیص حق، انگیزه کافى براى عمل بر طبق آن داشته باشند این مطلب دقیق و لطیف، مربوط به فلسفه اخلاق و روان‏شناسى تربیتى است و باید همان‏جا مورد بحث قرار گیرد که صرف اقناع عقلى نمى‏تواند محرک انسان به سوى عمل باشد; اگرچه ظاهر راى افلاطون مقابل این است.

این بحث را با ذکر فرازهایى از بیانات رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینى‏قدس سره به پایان مى‏بریم:

«در آن وقت، یکى از حرف‏ها که هى رایج‏بود مى‏گفتند: ملت گریه; براى اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. این که همه مجالس روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسى که خودش در مجالس روضه مى‏رفت و آن بازى‏ها را در مى‏آورد، قضیه مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر مى‏فهمیدند و آن را مى‏خواستند از بین ببرند؟» (6)

«امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر از سابق احتیاج داریم.» (7)

«زنده نگه‏داشتن عاشورا یک مساله بسیار مهم سیاسى - عبادى است. عزادارى کردن براى شهیدى که همه چیز را در راه اسلام داد یک مساله سیاسى است. یک مساله‏اى است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از این اجتماعات استفاده مى‏کنیم. (8) »

«مجالس عزا را با همان شکوهى که پیش‏تر انجام مى‏گرفت و بیشتر از آن، حفظ کنید و اهل منبر - ایدهم‏الله تعالى - کوشش کنند در این که مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سیاسى اسلامى، مسائل اجتماعى اسلامى و از روضه دست‏برندارید که ما با روضه زنده هستیم.» (9)

 





تاریخ : جمعه 91/8/26 | 10:24 صبح | نویسنده : علی | نظرات ()

گریه براى امام حسین (علیه السلام) چرا؟

مى‏گویند اگر امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا پیروز شد چرا آن روز را جشن نمى‏گیریم؟

چرا گریه مى‏کنیم؟ آیا این همه گریه در برابر آن پیروزى بزرگ براى چیست؟ گریه زبان صادق و طبیعى شوق و اندوه و درد و عشق یک انسان است. گریه تجلى طبیعى یک احساس و حالتى جبرى و فطرى از یک رنج، یک شوق یا یک اندوه مى‏باشد یکى از دانشمندان غرب مى‏گوید:

«انسانى که هرگز نمى‏گرید و گریستن را نمى‏داند احساس انسانى را فاقد است».

مگر نه اشک زیباترین شعر و بى‏تاب‏ترین محبت و پر گدازترین ایمان و تب دار ترین احساس و خالصترین «گفتن» و لطیف ترین «دوست داشتن» است که همه در کوره دل به هم آمیخته و ذوب شده و قطره‏اى گرم شده‏اند به نام اشک؟ مگر نه قلب، قالب اشک است و اشک در قلب شکل مى‏گیرد ولذا اشک شبیه قلب است:

اى بسا قلبهاى سوزانى

که زبان راز آن نگوید باز

 لیک آن دیدگان نورانى‏

 راز دلداده مى‏کند ابراز

گریه ترجمان دل است مثلا کسى که عزادار است و مرگ عزیزى قلبش را مى‏سوازند، باید گریه کند. وقتى که دلش یاد از او مى‏کند و زبانش سخن از او مى‏گوید چشمش نیز با او همدردى مى‏کند مگر چشم از زبان صادقانه‏تر سخن نمى‏گوید؟!

از من مپرس کاتش دل درچه غایت است

از آب دیده پرس که او ترجمان ماست‏

اشک چشم نشانه رقت قلب است کسى که از صحنه دلخراش منقلب نمى‏شود تا اشک تأثر بریزد و نیز از حقیقت و جلوه زیبائى لذت نمى‏برد تا اشک شوق جارى گرداند از قلب سلیم و روح متعادل برخوردار نیست.

امیرمومنان على (علیه السلام) مى‏فرماید:

«خداوند متعال افرادى را که به هنگام استماع قرآن تحت تأثیر قرار نمى‏گیرند و از شنیدن آیات مربوط به قیامت تعجب نمى‏کنند، و خنده مى‏نمایند، مورد سرزنش قرار مى‏دهد و مى‏فرماید : (تضحکون و لا تبکون)

و نیز فرموده: (بکاء العیون و خشیة القلوب من رحمة الله تعالى)(1)

چنانکه «جمود عین» و محروم بودن از اشک و گریه از خوف خدا نشانه قساوت قلب و شقاوت معرفى شده است.

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

«من علامات الشقاء: جمود العین، قسوة القلب...» (2)

در مقابل، آن دسته از مومنانى که بصیرتى روشن قلبى رؤوف و احساسى پاک و شفاف دارند در زبان قرآن کریم با جمله (یبکون و یزیدهم خشوعا) و (سجدّا و بکیّا) مورد ستایش قرار گرفته‏اند . قهرا این نوع افراد در برابر عظمت مردان خدا اشک شوق و به خاطر مظلومیت آنان هم اشک غم و اندوه از چشم خود جارى مى‏کنند.

 

نام حسین (علیه السلام) با گریه همراه است‏

آن گونه که از متون اسلامى استفاده مى‏شود نام حسین (علیه السلام) با گریه و ناله آمیخته است و قبل از شهادتش پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و امیرالمؤمنان على (علیه السلام) و مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بر او گریسته‏اند. طبق رویات فراوانى، چون حضرت حسین (علیه السلام) تولد یافت جبرئیل به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نازل شد و خبر شهادت آن نوزاد را به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و پدر و مادرش داد و آنان از همان ایام براى حسین (علیه السلام) گریستند. طبق روایتى که از عایشه نقل شده است حسین (علیه السلام) کودک خردسال بود که وارد خدمت پیامبر گردید همان موقع جبرئیل به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) ابلاغ کرد: زمانى نمى‏گذرد که این کودک را افرادى از امت تو در سرزمین «طف» از خاک عراق به قتل مى‏رسانند «فبکى رسول الله (صلى الله علیه و آله)» اما جبرئیل افزود: «لا تبک، فسوف ینقم الله منهم، بقائمکم اهل البیت (3) «گریه نکن در آینده خداوند به وسیله قائم اهل بیت از آنها انتقام مى‏گیرد».

«ابن عباس» مى‏گوید به هنگام رفتن به «صفین» من همراه امیر مؤمنان على (علیه السلام) بودم چون در کنار شط فرات به «نینوا» وارد شد، امام (علیه السلام) با صداى بلند گریست و فرمود: اى پسر عباس این محل را مى‏شناسى؟ گفتم: نمى‏شناسم اى امیرمؤمنان. فرمود اگر اینجا را مثل من مى‏شناختى هرگز از اینجا رد نمى‏شدى مگر این که مثل من گریه سر مى‏دادى ابن عباس گفت: «فبکى طویلا حتى اخضلّت لحیته و سألت الدموع على صدره وبکینا معا»: «آن حضرت گریه مفصلى کرد به طورى که اشک از روى محاسن او جارى شد ما هم همصدا با على (علیه السلام) گریه سردادیم». بعد امام ادامه داد: واى، من با آل ابوسفیان چه کرده‏ام، سپس افزود: در این سرزمین که (کرب و بلا نامیده مى‏شود) هفده نفر از فرزندان من و فاطمه به شهادت مى رسند و مدفون مى‏گردند(4).

طبق روایت امام صادق (علیه السلام) روزى فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به محضر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) وارد شد و آن حضرت را گریان دید ازعلت گریه‏اش پرسید؟ رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: جبرئیل به من خبر داد که حسین (علیه السلام) را گروهى از امت من به قتل مى‏رسانند! فاطمه (علیه السلام) نیز از شنیدن این خبر به شدت گریست ولى وقتى ازمقام بلند فرزندش به خاطر شهادت آگاه گردید آرامش و تسکین یافت (5)

داستان گریه و عزادارى پس از شهادت آن حضرت از سوى امامان (علیه السلام) داستانى مفصلى است که به ذکر چند مورد اکتفا مى‏کنیم:

امام سجاد (علیه السلام) که خود در کربلا شاهد مصائب دلخراش امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش بود پس از واقعه عاشورا تا زمانى که در قید حیات بود این واقعه سوزناک را فراموش نکرد و همیشه گریه و سوگوارى نمود او هر وقت مى‏خواست آب بنوشد تا چشمش به آب مى‏افتاد اشک از چشمانش سرازیر مى‏شد وقتى علت این کار را مى‏پرسیدند مى‏فرمود چگونه گریه نکنم درحالى که یزیدیان آب را براى وحوش و درندگان آزاد گذاشتند ولى آن را به روى پدرم بستند و او را با لب تشنه کشتند. مى‏فرماید هر وقت کشته شدن فرزندان فاطمه (علیه السلام) رابه یاد مى‏آورم گریه گلویم را مى‏گیرد. وقتى هم افرادى وى را دلدارى مى‏دادند، مى‏فرمود: «کیف لا أبکی؟ و قد منع أبى من الماء الذى کان مطلقا للسباع والوحوش» (6)

امام سجاد (علیه السلام) درعزاى پدر مظلوم خویش به حدى گریست که اورا یکى از بکّائون پنج گانه تاریخ لقب دادند (7) وقتى راز آن همه گریه را از آن حضرت مى‏پرسیدند، مصائب جانگداز کربلا را بازگو مى‏کرد ومى‏فرمود: مرا ملامت نکنید، یعقوب، پس از آن که یک فرزند خود را از دست داد آنقدر گریست تا از غصه چشمهایش سفید شد در حالى که یقین به مرگ فرزندش نداشت.

از فراق روى یک یوسف اگر یعقوب سوخت

 هجر هفتاد و دو یوسف کرده خونین دل مرا

در حالى که من به چشم خود دیدم که در یک نیمروز چهارده نفر از اهل بیت مرا سر بریدند انتظار دارید داغ آنها از دلم بیرون برود؟!(8)

او نه تنها در ماتم پدر بزرگوارش اشک مى‏ریخت بلکه مومنان را نیز ترغیب به گریستن در عزاى آن مظلوم مى‏کرد: «ایما مومن دمعت عیناه لقتل الحسین حتى تسیل على خده بواه الله بها فى الجنة غرفا یسکنها احقابا»(9).

«هر مؤمنى که بر شهادت حسین (علیه السلام) آن قدر بگرید که اشک بر گونه‏اش جارى شود خداوند براى او غرفه‏هائى در بهشت آماده مى‏سازد که تا ابد در آن اقامت خواهد کرد.»

امام باقر (علیه السلام) براى امام حسین (علیه السلام) اشک مى‏ریخت و به هرکس هم در خانه او بود دستور مى‏داد گریه کند. و در منزل آن حضرت مجلس عزا و سوگوارى براى امام حسین (علیه السلام) تشکیل مى‏گردید و حاضران مصیبت آن حضرت را به هم تسلیت مى‏گفتند (10).

«عبد الله بن سنان» مى‏گوید: در روز عاشورا به حضور امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شدم آن حضرت را رنگ پریده و بسیار غمگین و گریان یافتم، علت آن را از امام پرسیدم، فرمود : امروز عاشوراست و در چنین روزى جد ما امام حسین (علیه السلام) شهید شده است (11) .

امام صادق (علیه السلام) به «ابو هارون مکفوف» دستور داد مرثیه بخواند آنگاه که وى مرثیه خود را آغاز نمود متوجه شد امام (علیه السلام) سخت گریه مى‏کند و زنانى که پشت پرده بودند همینکه صداى گریه امام صادق (علیه السلام) را شنیدند آنها نیز صداى خود را به گریه و شیون بلند کردند؛ بعد امام فرمود: «من انشد فى الحسین شعرا فبکى وابکى عشرا کتب له الجنه» (12). «هر کس در مصیبت حسین (علیه السلام) شعر بگوید و گریه کند وده نفر را بگریاند بهشت بر او نوشته مى‏شود».

امام رضا (علیه السلام) مى‏فرماید: روش پدرم امام موسى بن جعفر (علیه السلام) این بود که هرگاه ماه محرم مى‏رسید پیوسته غمگین بود تا دهه عاشورا سپرى شود روز عاشورا روز گریه و ماتم او بود و مى‏فرمود: «هو الیوم الذى قتل فیه الحسین» (13).

امام رضا (علیه السلام) فرمود محرم ماهى است که اهل جاهلیت در آن ماه جنگ و خونریزى را حرام مى‏دانستند ولى دشمنان در آن ماه خون ما را ریختند حرمت ما را شکستند زنان و فرزندان ما را به اسارت گرفتند و به خیمه‏هاى ما آتش زدند اموال ما را غارت نمودند و حرمت رسول خدا را در حق ما رعایت نکردند.

«ان یوم الحسین اقرح جفوننا و أسبل دموعنا و أذل عزیزنا بأرض کربلا .... على مثل الحسین (علیه السلام) فلیبک الباکون، فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام.»(14)

«کشته‏شدن امام حسین (علیه السلام) اشکهاى ما را ریزان و پلکهاى چشمان ما را مجروح و در کربلا عزیز ما را ذلیل کرد... گریه کنندگان باید بر حسین (علیه السلام) گریه کنند . گریه بر او گناهان بزرگ را مى‏ریزد».

امام رضا (علیه السلام) به «ریان بن شبیب» فرمود: «ان کنت باکیا لشى‏ء فابک للحسین بن على فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل معه من أهل بیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فى الارض شبیهون...».

«اگر بخواهى به چیزى گریه کنى بر حسین بن على (علیه السلام) گریه کن زیرا سر آن حضرت را مثل سر گوسفند بریدند و با او هجده مرد از اهل بیتش کشته شدند که در دنیا بى نظیر بودند».

سپس به «ابن شیب» فرمود: «اگر دوست دارى در درجه‏هاى بلند بهشت با ما باشى، غمگین باش از براى غمگینى ما و شاد باش از براى شادمانى ما».(15)

حتى به موجب بعضى از روایات امام زمان (عج) نیز مدام بر سید الشهداء اشک مى‏ریزد و مى‏گوید :

«اى جد بزرگوار! روزگار مرا به تأخیر انداخت و نتوانستم به یارى تو بشتابم وبا دشمنانت پیکار کنم در عوض: «فلاندبنک صباحاً و مساءً و لأبکین لک بدل الدموع دما حسرة علیک. ..»(16) «هر صبح و شام بر مصائب تو گریه مى‏کنم، اگر اشک چشمم تمام شود، به جاى آن خون مى‏گریم».

حتى به موجب روایات فراوانى که نقل شده است، همه کس و همه چیز خورشید و آسمان و زمین و فرشتگان روز عاشورا بر آن حضرت گریه مى‏کنند .(17)

شاعر پر شور «فؤاد کرمانى» با استفاده از این روایات چنین سروده است:

تا ندا کرد ولاى تو، در اقلیم الست‏

 بهر لبیک فدایت، دو جهان پر زداست‏

 کشته شد عالم دهرى، چو تو در عالم دهر

 دهر تا روز قیامت شب اندوه و عزاست‏

در غمت اعین واشیاء همه از منطق کون‏

هر یکى مویه کنان بر دگرى نوحه گر است‏

 رفت بر عرشه نى تا سرت اى عرش خدا

 کرسى و لوح وقلم بهر عزاى تو بپاست‏

 منکسف گشت، چو خورشید حقیقت به جمال‏

گر بگریند زغم دیده ذرات رواست.(18)

موضوع قابل توجه این است که «عبد الله بن فضیل هاشمى» از امام صادق (علیه السلام) سوال مى‏کند: چرا روز عاشورا این چنین روز مصیبت وغم واندوه وعزادارى گردید؟ اما روز وفات پیامبر اکرم وامیرمؤمنان و فاطمه زهرا و امام مجتبى (علیه السلام) که با زهر مسموم شد این چنین نشد؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ان یوم الحسین أعظم مصیبة من جمیع سایر الایام... فکان ذهابه کذهاب جمیعهم ...»(19)

روز حسین ـ عاشورا ـ از لحاظ مصیبت از تمام روزها عظیم‏تر است... زیرا حسین (علیه السلام) تنها باقى مانده اصحاب پنج گانه کساء است که رفتن او، مثل رفتن همه آنهاست».

روز عاشورا مصائبى بر خاندان رسالت وارد شد که در خاطره هیچ آفریده‏اى خطور نکند و قلم را تاب نوشتن نباشد، چه جالب گفته است:

 فاجعة ان اردت اکتبها

 مجملة ذکرة لمدکر

«مصیبتى بزرگ که اگر بخواهیم آن را به نحو اقتصار براى یاد آورى یاد کننده‏اى بنویسم» .

 جرت دموعى فحال حائلها

ما بین لحظ الجفون و الزبر

«به یقین اشک روانم بین چشم من واوراق کتب حایل آید»

و قال قلبى بقیا على فلا

و الله ما قد طبعت من حجر

«دلم گفت به من رحمى کن، به خدا سوگند من از سنگ آفریده نشده‏ام».

 بکت لها الارض و السماء دما

 بینهما فى مدامع حمر(20)

«بر آن فاجعه زمین و آسمان و آنچه ما بین آندواست اشک خون گریست».

غرض، روز عاشورا روز مصیبت واندوه و گریه براى خاندان رسالت و شیعیان آنهاست. تنها بنى امیه دشمنان اهل بیت بودند که آن روز را روز مبارک و سرور و خوشحالى مى‏دانستند.

چنانکه در زیارت عاشورا مى‏خوانیم:«اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه»«خدایا این روز، روزى است که آن را بنى امیه مبارک ومیمون دانستند». در فراز دیگرى مى‏خوانیم: «هذا یوم فرحت به آل زیاد وآل مروان بقتلهم الحسین...». «و این روزى است که آل زیاد و آل مروان به خاطر این که حسین را کشتند به آن مسرور شدند.»

خلاصه در باب عزا و ماتم سید الشهداء فرزند دلبند حضرت زهرا و على مرتضى (علیهم السلام) روایات فراوانى از ناحیه رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام) وارد شده که روز عاشورا، روز مصیبت وحزن اهل بیت وشیعیان ایشان مى‏باشد به اعتبار همین روایات باید روز عاشورا غمگین وحزین بود در روایتى مى‏فرماید:

«هرکه یاد کند مصیبت ما را و بگرید وبگریاند مردم را، در روز قیامت در درجه‏هاى ما خواهد بود و هرکه مصیبت مارا یارى کند و گریه کند، چشم او در روزى که چشمها همه بگریند، نگرید و هر که در مجلسى بنشیند ودین ما را احیاء نماید، دل او نمیرد در روزى که دلها همه بمیرند .»(21)

بنابراین اگر کسى روز عاشورا روز جشن وسرور بداند یقینا او مانند بنى امیه دشمن اهل بیت است. پس این که سران صوفیه را روز شادى و سرور و جشن مى‏دانند، بدون شک دشمن اهل بیت هستند و لو این که ادعاى دوستى بکنند. چنانکه «شیخ عبد القادر گیلانى» روز جانگداز عاشورا را روز فرح و شادى قلمداد کرده گفته است: «روز عاشورا هرگز روز مصیبت نمى‏باشد، روز جشن وشادى است و بر مردم لازم و واجب است که در این روز براى اهل و عیال خود هدایایى تهیه کنند و آنها را به گردش و تفریح ببرند و آنها را با خوشگذرانى سرگرم سازند». (22)

پس این مسلم است که گریه بر امام حسین (علیه السلام) عنوان شرعى دارد و از عبادات بزرگ شمرده مى‏شود و در حقیقت دیده گریان و دل اندوهگین بر مصائب اهل بیت، شعار شیعه است .

به قول یکى از شعراى عرب‏

لک عندى ما عشت یا ابن رسو

ل الله حزن یفى بحق ودادى‏

 ناظر بدموع غیر بخیل

وحشى بالسلو غیر جواد

«اى پسر پیامبر خدا در پیش من از براى تو تا زنده‏ام اندوهى است حق مودت را به جاى مى‏آورد دیده‏ام از ریزش اشک دریغ نمى‏ورزد و درونم از رنج و غم تسلى نمى‏یابد.»

 

انواع گریه‏ها

گریه انواعى دارد که همه انواع آن در شأن امام حسین (علیه السلام) نیست، حال باید ببینیم چه نوع گریه شایسته امام است:

1 ـ گریه از روى خوارى ودرماندگى:چنین گریه‏اى، گریه افراد ضعیف وناتوانى است که از رسیدن به اهداف خود وامانده‏اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى‏بینند مى‏نشینند و عاجزانه گریه سر مى‏دهند. هرگز براى امام حسین (علیه السلام) چنین گریه‏اى نباید کرد و آن حضرت از این نوع گریه بیزار و متنفر است.

2 ـ گریه عجزو زبونى: چنین گریه‏اى، گریه افرادى است که از روى عجز و زبونى در اثر ناکامى واحیانا ستم شخصى یا جریان نامناسبى به ورشکستگى افتاده و براى خود احساس خطر مى‏کنندو راه چاره را در گریه مى‏جویند به قول صائب تبریزى:

 گریه شمع از براى ماتم پروانه نیست‏

 صبح نزدیک است و در فکر شب تار خود است.

مسلما این نوع گریه هم مناسب شأن امام نیست.

3 ـ گریه بر اموات: کسى عزیز خود را از دست مى‏دهد و بر فقدان او گریه مى‏کند یا به این جهت گریه مى‏کند که آن فقید در زندگى او موثر بوده و به آینده خود نگران است در این صورت به حال خود گریه مى‏کند و یا این که به نیکیهاى او اشک مى ریزد این نوع گریه هم در شأن امام نیست.

4 ـ از روى رحم و رأفت یا گریه‏هاى عاطفى: قلب انسان هنگامى که در برابر حادثه دلخراشى همانند اشک یتیمى، یا بیمار دردمندى یا شخص فقیر و تهیدستى و ... قرار مى‏گرید، متأثر مى‏شود چه بسا اشک مى‏ریزد. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) هنگامى که فرزند خردسال خود ابراهیم را از دست داد ودر قبرسان بقیع به خاک سپرد براى آن کودک آن قدر گریه کرد که اشک بر محاسنش جارى گردید به آن حضرت گفته شد: اى رسول خدا تو دیگران را از گریه منع مى‏کردى حال خود این چنین بى‏تابى مى‏کنى؟! آن حضرت فرمود: «لیس هذا بکاء غضب انما هذا رحمة و من لا یرحم لا یرحم» (23) «این گریه از روى خشم و نارضایتى نیست بلکه گریه رحمت و رافت است و هرکس رحم نکند مورد رحمت قرار نمى‏گیرد.»

واقعه خونین کربلا دل را مى‏سوزاند وقلب وعاطفه هر انسانى را به جوش وخروش مى اندازد از این نظر این حادثه یک جنایت ویک مصیبت است و شاید در دنیا مشابه چنین جنایتى پیدا بشود و گریه کنندگانى هم داشته‏باشد. گریه از روى رحم و رأفت یک امر طبیعى است. هر انسانى به هنگام مشاهده یک منظره دلخراش متأثر مى‏شود و اشک مى‏ریزد چنانکه دشمنان امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا بر حال آن حضرت مى‏گریستند. آنجا که اهل کوفه از دیدن وضع دلخراش اسراء بناکردند گریه و زارى کردن. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «اتنوحون و تبکون من اجلنا؟؟! فمن ذا الذى قتلنا؟».(24)

پس گریه از روى رحم و رأفت نیز چندان مناسب نیست. امام حسین (علیه السلام) از شیعیان خود این نوع گریه را نخواسته است.

5 ـ غم و اندوه: گریه از روى غم واندوه نیز یکى از گریه‏هاى طبیعى انسان است که به هنگام از دست دادن عزیزى یا به خاطر از دست دادن مقام و موقعیتى ویا به خاطر گرفتارى به مصیبتى، غم و اندوهى به انسان دست مى‏دهدو براى این که دل خود را سبک کند گریه سر مى‏دهد و این نوع افراد که دلشان شکسته است به هنگام سوگوارى امام حسین (علیه السلام) بیش از همه گریه مى‏کنند چه بسا از شدت گریه غش کنند ولى آیا این نوع گریه را مى‏توان به حساب امام حسین (علیه السلام) گذاشت؟ هرگز نه.

6 ـ گریه جدائى و فراق: نوع دیگر گریه، گریه فراق است که به خاطر دورى و جدائى از عزیزى حالت گریه به انسان دست مى‏دهد امام حسن مجتبى (علیه السلام) به هنگام جان دادن، بى‏تابى مى‏کرد. بعضى از عیادت کنندگان از علت آن پرسیدند امام مجتبى با صداى ضعیف فرمود: براى دو چیز گریه مى‏کنم: هول مطلع، فراق دوستان.(25)

پر واضح است که گریه بر امام حسین و شهیدان کربلا از این نوع گریه نیست.

7 ـ گریه‏هاى شوق گریه‏هاى لایق حسین (علیه السلام): گریه شوق گریه مادرى است که از دیدن فرزند دلبند گمشده خویش پس از چندین سال سرزده مى‏شود و از شوق گریه مى‏کند. قسمت زیادى از حماسه‏هاى کربلا شوق آفرین و شور انگیز است وبه دنبال آن سیلاب اشک شوق به خاطر آن همه رشادتها فداکاریها شجاعتها آزادمردیها و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر، بى اختیار از دیدگان شنونده سرازیر مى‏گردد، آیا این گریه دلیل بر شکست است؟!

8 ـ گریه پیوند هدف: گاهى قطرات اشک پیام‏آور هدفهاست، آنها که مى‏خواهند بگویند با مرام امام حسین (علیه السلام) همراه و با هدف او هماهنگ و پیرو مکتب او هستیم، ممکن است این کار را با دادن شعارهاى آتشین، یا سرودن اشعار و حماسه‏ها ابراز دارند، اما گاهى ممکن است آنها ساختگى باشد ولى آن کسى که احیانا با شنیدن این حادثه جانسوز قطره اشکى بریزد، صادقانه تر این حقیقت را بیان مى‏کند این قطره اشک اعلان وفادارى به اهداف مقدس یاران امام حسین و پیوند دل و جان با آنهاست مسلماً این نوع گریه بدون آشنایى با متعالى او ـ ممکن نیست.(26)

پس گریه بر حسین (علیه السلام) اشک ریختن بر مرده نبوده و از روى خوارى ودرماندگى وعجز وزبونى، غم و اندوه نیز نمى‏باشد بلکه آن فقط دلیلى است که نداى حق طلبان را به گوش جهانیان رسانیده و زنگ خطر را براى باطل و اهل آن صدا درمى‏آورد و صاعقه‏هائى است که بر روى سر سرکشان و ستمگران در هر زمان و در هر مکان فرو مى‏ریزد وشاهد صادق و گواه زنده‏اى است از اخلاص در راه حق و دشمنى با بیداد و ستم و بزرگداشتى است براى فداکارى و حق ودلیرى وانجام وظیفه ونهراسیدن از مرگ و تکریمى است براى امتناع از قبول ظلم و شکیبائى درمحنت و سختیها.

به قول علامه مغنیه: کسانى که درمجالس تعزیه مى‏خوانند:

لا تطهر الأرض من رجس العدا ابداً

ما لم یسل فوقها سیل الدم العرم (27)

 

«روى زمین از پلیدى دشمنان پاک نخواهد شد تا زمانى که بر روى آن سیل در هم شکننده خون روان نگردد».

غرض، شیعیان بر امام حسین (علیه السلام) از روى خوارى ودرماندگى نمى‏گریند، بلکه از اشک دیده خویش سرود حماسه مى‏سازند و با آه و حسرت خود بانگ حق وعدالت رابه گوش جهانیان مى‏رسانند:

 همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب کافى است‏

 اگر چه گریه، بر آلام قلب تسکین است.

 ببین که مقصد عالى وى، چه بود اى دوست‏

که درک آن، سبب عز و جاه و تمکین است‏

 زخاک مردم آزاده، بوى خون آید

 نشان شیعه و آثار پیروى، این است (28)

 

«ماربین» مورخ آلمانى مى‏گوید: «هیچ چیز مانند عزادارى حسین نتوانست حس سیاسى در مسلمانان ایجاد کند.»(29)

اى اشک ماتمت به رخ ملت آبرو

وى از طفیل خون تو، اسلام سرخ رو

 دین را تو زنده کردى و خود، کشته گشته‏اى‏

 وین یافته ز فیض تو، دین نبى علوّ

گر آب را به روى تو بستند کوفیان‏

 آوردى آب رفته اسلام را به جو (30)

 

قطره‏هاى اشکى که شیعه در ماتم امام حسین (علیه السلام) و یارانش مى‏ریزد عهد و پیمانى است با قطره‏هاى خون شهداى کربلا که با لب تشنه و محروم از «قطره‏هاى آب» بر سر احیاى دین و ارزشهاى راستین مکتب جان باختند. و این اشک‏ها این نهضت الهى را به جانها پیوند زده وجاوان ساخته است. و این بسیار ساده‏اندیشى است که کسى تنها توجیهى عاطفى براى این گریه‏ها داشته باشد چرا که داغ، هر قدر هم شدید باشد، بالاخره گذشت زمان از حرارت آن مى‏کاهد درحالى که عزادارن حسینى از اول عمر تا آخر عمر پس از گذشت قرنها با شور و شوق و حرارت بیشتر در سوک سید الشهداء مى‏گریند. اگر این گریه‏ها تنها جنبه عاطفى داشت مسلما به مرور زمان حادثه عاشورا از خاطره‏ها محو مى‏شد و یا ازطراوت ونشاط آن کاسته مى‏گردید .

9 ـ گریه کردن براى از دست دادن چیزى و یا تحمل دردى: انسان زمانى گریه مى‏کند که چیزى را از دست بدهد یا دردى را متحمل بشود. پس عامل عمده گریه (سواى شوق و چند مورد نادر) درد و فقدان منفعت است ما وقتى از چیزى نفع مى‏بریم به مجرد از دست دادن آن گریه سر مى‏دهیم و یا دردى به ما روى مى‏کند ناله مى‏کنیم.

در روایات مى‏خوانیم که همه چیز بر حسین (علیه السلام) گریه کردند ماه و ستارگان و خورشید شن‏هاى بیابان و حتى بادى که مى‏وزید و حتى الحوت فى البحر،چرا؟ شن بیابان چرا گریه کرد؟ ماهیان دریا چرا سوگوارى کردند؟ ماه و ستارگان وخورشید چرا تار شدند و بى تابى کردند؟ مسلما آنا به ظاهر متحمل دردو رنجى نشدند چون تیر و خنجرهائى که بر آن پیکر شریف وارد مى‏شد دردش برخورشید و ماهیان دریا نمى‏رسید پس چرا آنان گریه کردند و آن هم بکاء شدیدا پس حتماً آنها متضرر گردیدند و ازچیزى که نفع مى‏بردند بى نصیب شدند و منفعتى را از دست دادند و آن منفعت چیست ؟چه چیزى بالاتر از امامت! همه از امام نفع مى‏برند و از فقدانش رنج مى‏بینند و متضرر مى‏شوند امام قطب و قلب عالم است وهرکه در عالم است در سایه اوست وقتى او را از ست مى‏دهند متحمل رنج و به دنبال این رنج صاحب درد مى‏شوند این است که آن موجوداتى که ناپاکى بر آنان رخنه نکرده و نمى‏تواند بکند، (مثل شن‏هاى بیابان، ماهیان دریا و ...) بر او مى‏گریند و آلوده‏ها از انس وجن از فقدان چنین ذى نفعى بیخبر مى‏مانند و شادى مى‏کنند، و این است تفسیر آن حدیثى که مى‏فرماید براى حسین (علیه السلام) در قلب مؤمنان حرارتى است که ... مؤمنان اگر هم ذکر مصیبتى نشنوند، چون متوجه از دست دادن قطب و محور عالم هستند ناله مى‏کنند...

مرحوم علامه مغنیه مى‏گوید: کسى گفت: آیا شیعه‏ها جز گریه واشک راه دیگرى ندارند که بدان محبت خویش را به اهل بیت (علیه السلام) بیان نمایند؟ گفتم:

«آرى شیعیان علاوه بر گریه براى این که مودت قلبى خود را براى اهل بیت به ثبوت رسانند به راههاى گوناگونى متوسل مى‏شوند از جمله درود و تحیت بر اهل بیت تقدیم داشته و از فضائل ایشان در مجالس و محافل سخن رانده وبه سوى اماکن مقدس آنها بار سفر بسته و به ضریح‏هاى شریف آنان تبرک مى‏جویند».(31)h}

 






تاریخ : جمعه 91/8/26 | 10:24 صبح | نویسنده : علی | نظرات ()

آثار و برکات عزادارى و گریه بر سیدالشهداء (ع)

 

سخنى پیرامون عزادارى و گریه بر سیدالشهدا (ع)

 

«گریه» مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است، و علتها و انگیزه‏هاى مختلفى دارد که هر یک از آنها نشان دهنده حالتى خاص است . در روایات ، بعضى از انواع گریه تحسین شده و از صفات پسندیده بندگان پاکدل خداوند به حساب آمده است ، و بعضى از انواع گریه مذموم شمرده شده است .

گریه ، از حالات و انفعالات انسانى است که با مقدمه‏اى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبیعى به ظهور مى‏رسد، و گاه ممکن است انگیزه‏اش هیجانات تند روانى باشد . مثل شوق و ذوقى که از دیدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى شود. همچنین گاهى هم گریه کردن حاکى از عقاید مذهبى انسان است با این توصیف، از آنجایى که گریه عملى طبیعى و اى بسا غیر ارادى است؛ لذا نمى شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گیرد، بلکه آنچه که مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگیزه‏هاى گریه مى‏باشد . چنانکه گفته‏اند: «تو آنى که در بند آنى».

 

در اینجا براى اینکه بدانیم گریه بر سیدالشهدا (ع) چگونه گریه‏اى است و چه تأثیرات و برکاتى مى‏تواند داشته باشد، بهتر آن است که اشاره‏اى به انواع گریه کنیم تا بعد از آن، نوع گریه بر آن حضرت برایمان معلوم گردد.

1- گریه طفولیت : زندگانى انسان با گریه شروع مى شود که همان گریه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گریه در آن زمان ، زبان طفل است .

 

2- گریه شوق: مانند گریه مادرى که از دیدن فرزند گمشده خویش پس از چندین سال سرداده مى‏شود . و این گریه‏اى است که از روى هیجان و احیاناً جهت سرور و شادى به انسان دست مى‏دهد.

 

3- گریه عاطفى و محبت : محبت از عواطف اصیل انسانى است که با گریه انس دیرینه دارد . مثلاً محبت حقیقى به خداوند حسن آفرین است و براى قرب به او باید اشک محبت ریخت.

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم‏

تا به کى در غم تو ناله شبگیر کنم‏

4- گریه معرفت و خشیت: انجام عبادات خالصانه و تفکر در عظمت آفرینش و کبریایى خداوند ، و همچنین اهمیت تکالیف و مسئولیتهاى انسانى باعث مى‏گردد که نوع خاصى از خوف، در درون انسان ایجاد شود و این خوف، خوفى است که از روى معرفت به خداوند و تهذیب نفس به دست مى‏آید که «خشیت » نامیده مى شود.

5- گریه ندامت: از عوامل اندوه زدایى که منجر به گریه مى‏گردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است ، و همین حسابرسى باعث مى‏شود که انسان به گذشته خود فکر کند و با حسابرسى ، جبران کوتاهى و خطاها را بکند و اشک حسرت و ندامت از چشمانش جارى نماید، این گریه، نتیجه توبه و بازگشت به خداست.

 

اشک میغلتد به مژگانم به جرم رو سیاهى‏

اى پناه بى پناهان، مو سپید روسیاهم‏

روز و شب از دیدگان اشک پشیمانى فشانم‏

تا بشویم شاید از اشک پشیمانى گناهم‏

 

6- گریه پیوند با هدف : گاهى قطره‏هاى اشک انسان، پیام آور هدفهاست . گریه بر شهید از این نوع گریه است . گریه بر شهید خوى حماسه را در انسان زنده مى‏کند و گریستن بر سیدالشهدا (ع) خوى حسینى را در انسان احیا مى‏کند ، و خوى حسینى چنان است که نه ستم مى‏کند و نه ستم مى‏پذیرد. آن کسى که با شنیدن حادثه کربلا قطره اشکى از درون دل بیرون مى‏فرستد، صادقانه این پیوند با هدف والاى سیدالشهدا (ع) را بیان مى‏کند.

 

7- گریه ذلت و شکست : گریه افراد ضعیف و ناتوانى که از رسیدن به اهداف خود مانده‏اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى‏بینند.

با ذکر این مطلب، حال باید بررسى کرد که گریه بر حسین (ع) از چه نوع گریه است . هر کس با اندک توجهى خواهد دانست که گریه بر حسین (ع) گریه محبت است ، آن محبتى که در دلهاى عاشقانش به ثبت رسیده است . گریه بر او ، گریه شوق است ، زیرا قسمت زیادى از حماسه‏هاى کربلا، شوق آفرین و شورانگیز است و به دنبال آن سیلاب اشک شوق به خاطر آن همه رشادت، فداکارى ، شجاعت و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر ، از دیدگان شنونده سرازیر مى‏گردد و نیز گریه معرفت و پیوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبیر امام خمینى (ره) گریه سیاسى است که فرمود: «ما ملت گریه سیاسى هستیم ، ما ملتى هستیم که با همین اشکها سیل جریان مى‏دهیم و سدهایى را که در مقابل اسلام ایستاده است خرد مى‏کنیم ».

هزار سال فزون شد ز وقعه عاشورا

ولى ز تعزیه هر روز، روز عاشور است‏

 

هیهات که گریه بر حسین (ع) گریه ذلت و شکست باشد، بلکه گریه پیوند با سرچشمه عزت است، گریه امت نیست، که گویا است ، گریه سرد کننده نیست ، که حرارت بخش است، گریه بزدلان نیست، که گریه شجاعان است ، گریه یأس و ناامیدى نیست که گریه امید است، و بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین (ع) از انحراف و تحریف در قیام آن حضرت جلوگیرى مى کند و شاید به همین جهت باشد که در فضیلت گریه بر سیدالشهدا (ع) روایات متعددى وارد شده است . از آن جمله، روایتى است که امام صادق (ع) فرمود: «گریه و بى تابى در هر مصیبت براى بنده مکروه است، مگر گریه بر حسین بن على (ع) که اجر و ثواب نیز دارد» . 85

گریه و عزادارى براى سیدالشهدا(ع) داراى آثار و برکات مهمى است که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

 

1- حفظ رمز نهضت حسینى

از ارزنده‏ترین آثار و برکات مجالس عزادارى و گریه بر ابى عبدالله حسین (ع) حفظ رمز نهضت حسینى است .

براستى ؛ چرا در دوران منحوص سلاطین و پادشاهان جور از برپایى مجالس عزاى اهل بیت (ع) به خصوص سالار شهیدان جلوگیرى مى شد؟ آیا نه این است که عزاى حسینى و امامان شیعه، سبب مى شود که سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلم‏هاى حکومتها آگاهى دهند و انگیزه قیام آن حضرت که امر به معروف و نهى از منکر است به اطلاع مردم برسد؟

 

آرى، اینگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههایى است که به بهترین روش و زیباترین اسلوب مردم را به سوى دین خوانده و عواطف را آماده مى‏کند و جاهلان و بى‏خبران را از خواب سنگین غفلت بیدار مى‏سازد و نیز در این مجالس است که مردم ، دیانت را همراه با سیاست، از مکتب حسین بن على (ع) مى‏آموزند.

 

گریه بر سید الشهدا (ع) و تشکیل مجالس عزاى حسینى نه تنها اساس مکتب را حفظ مى‏کند، بلکه باعث مى‏گردد شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.

 

کدام اجتماعى است که در عالم چنین اثرى را از خود بروز داده باشد؟ کدام حادثه‏اى است مانند حادثه جانسوز کربلا که از دوره وقوع تاکنون و بعدها بدینسان اثر خود را در جامعه بشریت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسیعتر و پیروى و تبعیت از آن بیشتر گردد؟ از این رو باید گفت که در حقیقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسین (ع) و در نتیجه حافظ اسلام وضامن بقاى آن است .

 

تشکیل مجالس عزادارى حسین، نه تنها اساس مکتب را حفظ کرده و مى‏کند بلکه به علاوه سبب آن گردید که شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.

«موریس دوکبرى» مى‏نویسد: «اگر مورخین ما، حقیقت این روز را مى‏دانستند و درک مى‏کردند که عاشورا چه روزى است ، این عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زیرا پیروان حسین به واسطه عزادارى حسین مى‏دانند که پستى و زیر دستى و استعمار را نباید قبول کنند . زیرا شعار پیشرو و آقاى آنان تن به زیر بار ظلم و ستم ندادن است.

 

قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسین نشان مى‏دهد که چه نکات دقیق و حیات بخشى مطرح مى شود ،در مجالس عزادارى حسین گفته مى شود که حسین (ع) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت؛ پس بیایید ،ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیر دستى استعمار گرایان خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم...» 86.

 

2- ازدیاد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت

سوزى که از دل سوخته عاشقان سیدالشهدا (ع) به چشم سرایت کرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مى‏رساند و این عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدیاد محبت دارد.

گریه بر حضرت سیدالشهدا (ع) از مواردى است که هیچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و این گریه و بیقرارى ، علاوه بر ازدیاد محبت و مهر و مودت، موجب کثرت تنفر و بى‏زارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران این خانواده از دشمنان ایشان مى‏گردد.

بارى، گریه با آگاهى و معرفت بر امام حسین (ع) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و این تبرى از آثار برجسته گریه بر امام حسین (ع) است زیرا مردم به ویژه افرادى که داراى شخصیت هستند از گریه کردن در برابر حوادث تا سر حد امکان امتناع مى‏ورزند ، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گریه کردن مخصوصاً در برابر چشم دیگران نیستند، این گریه و عزادارى ابراز کمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پایمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تکیه زدن بر مسند حکومت آنان مى‏باشد.

 

3- آشنایى با حقیقت دین و نشر آن

یکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى سیدالشهدا (ع) این است که مردم در سایه مراسم عزادارى به حقیقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبلیغات وسیع و گسترده‏اى که همراه با این مراسم انجام مى‏گیرد، آگاهى توده مردم بیشتر شده و ارتباطشان با دین حنیف محکمتر و قویتر مى‏گردد . چه اینکه قرآن و عترت دو وزنه نفیسى هستند که هرگز از یکدیگر جدا نمى‏شوند و این آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اکرم (ص) به خصوص امام حسین (ع) به آحاد مردم داده خواهد شد.

 

4- آمرزش گناهان

ریان بن شبیب از امام رضا (ع) روایت کرده که فرمود: «اى پسر شبیب ، اگر بر حسین (ع) گریه کنى تا آنکه اشک چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان کوچک و بزرگ، و کم یا زیاد تو را مى آمرزد» 87

و نیز فرمود: «گریه کنندگان باید بر کسى همچون حسین (ع) گریه کنند ، زیرا گریستن براى او گناهان بزرگ را فرو مى‏ریزد» 89.

 

5- سکونت در بهشت

امام باقر (ع) فرمود: «هر مؤمنى که در سوگ حسین (ع) اشک دیده ریزد، به حدى که بر گونه‏اش جارى گردد، خداوند او را سالیان سال در غرفه‏هاى بهشت مسکن مى‏دهد» . 90

و نیز امام صادق (ع) فرمود: «هر کس درباره حسین (ع) شعرى بخواند و گریه نماید و یک نفر را بگریاند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مى‏شود . کسى که حسین (ع) نزد او ذکر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشک آید، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد» .91

و نیز فرمود: «هر کس که در عزاى حسین (ع) بگرید یا دیگرى را بگریاند و یا آنکه خود را به حالت گریه و عزا درآورد ، بهشت بر او واجب مى‏شود» 92. 6- شفا یافتن

یکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى حضرت سید الشهدا (ع) شفا گرفتن است . به طورى که بارها دیده‏ایم و شنیده‏ایم که بعضى از عزاداران و گریه کنندگان بر حسین (ع) شفا گرفته‏اند.

 

نقل است که مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیة الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند که بدون عینک خطوط ریز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: این نعمت را مرهون وجود مبارک حضرت ابى عبدالله الحسین (ع) هستم : و قضیه را چنین نقل مى‏فرمودند:

در یکى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجیبى مبتلا شدم که بسیار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشکان فایده‏اى نکرد و درد چشم هر روز بیشتر و ناراحتى من افزونتر مى‏گردید، تااینکه ایام محرم شد. در ایام محرم آیة الله فقید ، دهه اول را روضه داشتند و دسته‏هاى مختلف هم در این عزادارى شرکت مى‏کردند . یکى از دسته‏هایى که روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هیئت گِلگیرها» است که نوعاً سادات و اهل علم و محترمین هستند، در حالى که هر یک حوله سفیدى به کمر بسته‏اند، سر و سینه خود را گل آلود کرده و بطور بسیار رقت بار و مهیج و در عین حال با سوز و گداز فراوان و ذکرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى کنند . آقا فرمودند:

 

«هنگامى که این دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود این هیئت هیجان عجیبى به خود گرفته بود من هم در گوشه‏اى نشسته و آهسته آهسته اشک مى‏ریختم و در این بین هم مقدارى گل از روى پاى یکى از همین افراد گلگیر برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم کشیدم، و به برکت همین توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اینکه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بینایى کامل برخوردارم، و به برکت حضرت امام حسین (ع) احتیاج به عینک هم ندارم». با اینکه همه قواى جسمانى ایشان تحلیل رفته بود با این وجود تا آخرین ساعات زندگانى از بینایى کامل برخوردار بودند.

 

7- گریه کننده بر حسین، در قیامت گریان نیست

رسول اکرم (ص) به فاطمه زهرا (س) فرمود: «هر چشمى در روز قیامت گریان است مگر چشمى که براى مصائب حسین (ع) گریه کرده باشد، چنین کسى در قیامت خندان و شادان به نعمت‏هاى بهشتى است». 93

آن روز دیده‏ها همه گریان شود ز هول‏
جز چشم گریه کرده بسوگ و عزاى او

 

8- امان از سکرات موت و آتش دوزخ

مسمع گوید: حضرت امام صادق (ع) فرمود: آیا متذکر مى شوى با حسین چه کردند؟ عرض کردم : آرى ، فرمود: آیا جزع و گریه مى‏کنى؟ گفتم : آرى ، به خدا سوگند گریه مى‏کنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مى‏شود حضرت فرمود: «خدا اشک چشمت را رحمت کند . آگاه باش که تو از آن اشخاصى هستى که از اهل جزع براى ما شمرده مى‏شوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناک مى‏گردند. آگاه باش که بزودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالین خود حاضر مى‏بینى ، در حالى که به تو توجه کرده و ملک الموت را درباره تو بشارت مى دهند، و خواهى دید که ملک الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش ، مهربانتر است» سپس فرمود: «کسى که بر ما اهل بیت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گریه کند، رحمت خدا شامل او مى‏شود قبل از اینکه اشکى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى که اشک چشمش بر صورت جارى شود اگر قطره‏اى از آن در جهنم بریزد، حرارت آن را خاموش کند، و هیچ چشمى نیست که گریه کند بر ما مگر آنکه با نظر کردن به کوثر و سیراب شدن با دوستان، خوشوقت مى‏گردد» . 94

 

با توجه به این روایت شریف باید گفت:جایى که آتش جهنم که قابل مقایسه با آتش دنیا نیست و به وسیله گریه بر حسین (ع) خاموش و برد و سلام گردد ، پس اگر در موردى، آتش ضعیف دنیا عزادار حسینى را نسوزاند جاى تعجب نیست .

سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (داندانساز) عجایبى از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل مى‏کرد، از آن جمله مى‏گفت : عده‏اى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهدا (ع) معتقد و علاقه مندند و براى برکت مالشان با آن حضرت شرکت مى‏کنند، یعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى‏کنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان ، شربت و پالوده و بستنى درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران مى‏دهند، و بعضى آن مبلغى که راجع به آن حضرت است را به شیعیان مى‏دهند تا در مراکز عزادارى صرف نمایند.

 

یکى از آنان را عادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت مى‏کرد و با آنها به سینه زدن مشغول مى شد. وقتى از دنیا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعه‏اى از سینه‏اش که آتش، آن دو عضو را نسوزانیده بود.

بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: «این دو عضو راجع به حسین شماست» 95.

 

9- تأثیر شعر سرودن در عزاى حسینى

امام صادق (ع) فرمود: «کسى نیست که براى حسین (ع) شعرى بسراید و گریه کند یا بگریاند مگر اینکه خداوند بهشت را بر او واجب کرده و گناهانش را مى‏آمرزد» .96

 

سخنى با حسین (ع)

«حسین ! اى پرچم خونین حق بر دوش،
حسین ! اى انقلابى مرد
حسین ! اى رایت آزادگى در دست،
در آن صحراى سرخ و روز آتشگون‏
قیام قامتت در خون نشست، اما
پیام نهضتت برخاست‏
از آن طوفان «طف» در روز عاشورا،
به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد
ولى ...
 

مرغ شباهنگ حقیقت ، از نواى ناله «حق ، حق » نمى‏افتد».

 

سلام بر تو ، اى حسین !

سلام بر خط شفقگون کربلا، که خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مى‏پاشد و غروب هنگام، سرخى آسمان مغرب را به شهادت مى‏گیرد ، تا آن جنایت هولناک را هر چه آشکارتر بنمایاند و چشم تاریخ را بر این صحنه همیشه خونین بدو زد و گوش زمان را از آن فریادها تندر گونه آن عاشوراى دوران ساز، پر کند.

اى حسین ... اى عارف مسلّح !

کربلاى تو، عشق را معنى کر دو انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور همیشگى در همه زمان‏ها و زمین‏ها بود.

اى حسین ... اى شراره ایمان !

اى حسین ... اى در سکوت سرخ ستم، شهر آشوب!

در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فریاد را در حلقوم شب ریختى و با نامردان تبهکار ، مردانه در آویختى.

عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود که بر «طور» اندیشه‏ها تجلى کرد و «موسى خواهان» گرفتار در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشید.

چه مى‏گویم؟ ... تو تاریخ را به حرکت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسه‏هاى زیباى ایثار و جهاد و شهادت گشودى . لحظه لحظه تاریخ را عاشورا ساختى و جاى جاى سرزمین‏ها را کربلا...

خفته بودیم و بى خبر ... اما تو، این «مصباح هدایت» و اى «کشتى نجات» گام خسته ما را به تلاش کشاندى و افسردگى یأسمان را به شور امید مبدل ساختى و از سکوت و درنگ و وحشت ، به فریاد و هجوم و شجاعتمان رساندى و پاى کوفته و پر آبله ما را، تابام آگاهى و تا برج بیدارى فرا بردى. 97

«اى حسین » ...

تو کلاس فشرده تاریخى .

کربلاى تو، مصاف نیست‏

منظومه بزرگ هستى است ،

طواف است.

پایان سخن

پایان من است

تو انتهاى ندارى ...98






تاریخ : جمعه 91/8/26 | 10:22 صبح | نویسنده : علی | نظرات ()
<      1   2      
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ارسلان قاسمی