آه ای زنجیرها شیون کنید نمی شود که شود باور دلم آخر
که خواهشی کنم و رد کند ابو فاضل
دستههای سینه زن! جاری شوید
واژهها، گرم عزاداری شوید
روی نعش ماه، با حالی حزین
میچکد از آسمان گل بر زمین
روی لب فریاد حیدر حیدر است
اربعین آغاز شوری دیگر است
اربعین آیینهای از کربلاست
انتها نه! ابتدای ماجراست
باز هم صحرای محشر میشود
کربلا در دل مکرر میشود
نالههامان باز در دل ماندهاند
ناقهها از گریه در گل ماندهاند
چشمها، سرچشمه بیداریاند
اشکها، تفسیر زخمی کاریاند
ابرهای غصه در تاب و تب اند
لاله های دشت، اشک زینب اند
میوزد عطر شهیدان باز هم
میدود در کوچه طوفان باز هم
دستهها جمعند با سوز و فغان
آسمان گردیده امشب نوحه خوان
آسمان تا نوحهاش را دم گرفت
کوچه های شهر را ماتم گرفت
نوحه خوان! از پیکر بی سر بخوان!
باز هم از روضه اکبر بخوان
بار دیگر از صمیم سوز جان
روضه عباس را با من بخوان
هان بگو، از کاروان غم بگو
ماجرای عشق را نم نم بگو
با دلی آکنده از اندوه و غم
یاد کن از حضرت سجاد هم
هان بخوان از روزهای بی کسی
از شب دلشوره و دلواپسی
از چهل شب جوشش غم از زمین
از چهل شب داغهای آتشین
از چهل شب داغ و درد و اضطراب
از صدای ناله های آب آب
از هجوم خیزران بر لب بگو
سینه سوزان است از زینب بگو
آنکه چون شیر است در دشت بلا
هان بگو از قهرمان کربلا
از نگین خاتم پیغمبری
از شکوه خطبههای حیدری
آنکه در اوج حیا بود و وقار
حرف میزد با زبان ذوالفقار:
کربلا جز عشق و شیدایی نبود
هرچه دیدم غیر زیبایی نبود
روی لب فریاد حیدر حیدر است
اربعین آغاز شوری دیگر است
میرود از شام تا صبح حجاز
کاروانی سربلند و سرفراز
عبدالرحیم سعیدیراد