پا توی کفش همه چی

یه دفعه شد محمدرضا زنگ زد گفت : میای با مسعود بریم معراج شهدا...ان و من کردم گفتم درس دارم گفت بیا خیلی طول نمیکشه با این  که دلم نبود رفتم.....

شهدا دعوت کردن

 14شهید گمنام

فضا عجیب بود

زنده شدم ..زنده

تقریب100 دانش آموزی تهرانی هم اورده بودند خوش بحالشون اولین زائر های این عزیزان بودند

باخودم گفتم من اهواز 1 ساعت فاصله کلان 2 بار اومدم و اونا از 1000کیلومتر اون طرف تر دعوت شدن....

کنار ضریح مقبره بودم یه پسر تهرونی 17-16ساله پرسید اینا واقعی اند...انگار باور نمیکرد ولی از تن اونا تکه استخوانی .و....

یه جانباز دلسوخته کنارم  ایستادو دید روی کفن یکی از اونا نوشته 23/11/91 تعجب کرد با حسرت گفت 23/11 روز جانباز شدن من بود این یعنی من خط خوردم

جوونا خیلی فرصت نداریم شاید با ...............خط بخوریم