خبرگزاری فارس: حمید در جبهه به شکارچی تانکهای دشمن معروف بود. به گفته دوستانش او با آرپیجی، تانکها و هلیکوپتر دشمن را دنبال میکرد و تا منهدم نمیکرد دست بردار نبود، اما امروز ....
? گزارش تصویری مرتبط
-------------------------------
به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا»، سلام میدهد اما به راحتی حرف نمیزند؛ ترکشهای زیاد بدنش، او را مرد آهنین کرده، مرد آهنینی که گاهی از تکان خوردن ترکشها فریاد میزند.
«زهرا جلالی» همسر این جانباز است، همسری فداکار که در کنار حمید بودن او را از لذت مادر شدن محروم کرده است. چهرهای بسیار مهربانش را موجهای سنگین سختیها در هم ریخته و پشت هر لبخندش، نگرانی عمیقی جا گرفته که گاه گونههایش را خیس میکند.
به زهرا میخواهیم از حمیدش برایمان بگوید، لبخندی میزند، از جلوی چشمهایمان دور میشود و زمانی که برمیگردد قوطی سفیدرنگی در دست دارد که قطعه آهنهای زنگزدهای داخل آن است، او میگوید اینها را در عملهای جراحی از بدن حمید بیرون آوردهاند.
دیدن ترکشها و به یادآوردن لحظهای که این ترکشها چگونه در بدن حمید جا گرفته و تصور اینکه این قطعات آهن بیش از 20 سال همنشین پوست و گوشت این قهرمان دوران دفاع مقدس بودند، دلها را به درد میآورد.
«حمید ولیپور گودرزی» جانباز 70 درصدی است که علاوه بر ترکشها و تومور مغزی، جراحتهای ناشی از مصدومیت شیمیایی او را لحظهای بر تخت بیمارستان و لحظهای دیگر گوشه اتاقش زمینگیر کرده است. تصویری از امام روحالله، چفیه، سربند «یا اباعبداللهالحسین(ع)»، مهر و تسبیح تربت کربلا بر دیوار بالای سر این شهید زنده، روزهای خوب جهاد را برایش زنده میکند. او در دوران دفاع مقدس 3 روز هم به عنوان شهید در کنار سایر شهدا درون سردخانه بوده.
یکی از دوستانی که بر بالینش حاضر بود، از او میخواهد اگر میتواند از خاطرات روزهایی که با آرپیجی هلیکوپترهای دشمن را نشانه میگرفته، تعریف کند. حمید ابتدا جمله دوستش را تکرار کرد به لبهای دوستانش خیره شد تا جمله بعدی را بگویند و تکرار کند، اما نمیتواند چیزی به خاطر بیاورد، سعیاش به نتیجه نمیرسد و تنها چیزی که بر زبان میآورد یا زهرا (س)، یا حسین (ع) است.
آلبوم عکس را در مقابل حمید خط شکن قرار میدهیم، تعجببرانگیز است که دوستانش را میشناسد و یکی یکی معرفی میکند: شهید سیداحمد پلارک، شهید عباس کریمی و شهید احمدزاده ...
دستهایش را نمیتواند به راحتی تکان بدهد، به کمک اطرافیان آرنج دستش تا میشود اما دست چپش کاملاً بیحرکت است؛ زهرا میگوید: به خاطر ترکشهای زیادی که در دستهایش هست، دست چپ کاملاً بیحرکت و دست راستش هم حرکت محدودی دارد.
زهرا، دستهای حمید را میگیرد و ترکشهایی را که سالهاست زیر پوست حمید جا خوش کردهاند نشانمان میدهد. رنگ پوست قسمتهایی که ترکش دارد، کبود است؛ ترکشهای دیگری هم زیر قفسه سینه، صورت و سر حمید جا خوش کرده است که بسیار آزارش میدهد اما به قدری بدنش رنجور و نحیف شده که دیگر تاب تحمل هیچ عمل جراحی را ندارد.
همسر ایثارگرش از ترکش دیگری میگوید که در انتهای نخاع قرار دارد و در حال بیرون زدن از زیر پوستش است و مرتب عفونت میکند. زهرا هر روز باید این نقطه را ضد عفونی کند در حالی که از صدای نالههای همسرش دست و پایش میلرزد.
البته این آغاز مشکلات درمانی او بود. زهرا از پاسخ ندادنها و بیمهری آمبولانس کوثر برای انتقال حمید به بیمارستان هم گله دارد؛ از اینکه تماسهای مکرر همسر جانباز حمید ولیپور برای انتقال همسرش به بیمارستان موجب آزار آنها شده. زهرا از ثانیههایی که با تند اما با درد میگذرند هم گله دارد؛ گله دارد از اینکه دکترها گفتهاند حمیدش را در خانه نگهدارد.
زهرا بعد از کلی دردل و دل دوباره آلبوم حمید را باز میکند تا قوت قلب بگیرد. میشکند دلش و اشک از گونههایش روی ورقهای نایلونی خاطرات مصور چکه میکند و میگوید «همسرم در همان روزهای نخست جنگ لباس رزم بر تن کرد و از مرزهای غربی و جنوبی همراه با لشکر 27 محمدرسولالله(ص) در فاو، شلمچه، جزیره مجنون و کردستان دفاع کرد. از هفت سال پیش، جراحات شیمیاییاش بیشتر اذیتش میکند.
حمید، در جبهه به شکارچی تانکهای دشمن معروف بود. به گفته دوستانش او با آرپیجی دشمن تانکها و هلیکوپتر دشمن را دنبال میکرد و تا منهدم نمیکرد دست بردار نبود. او به قدری مقاوم بود که در مدت حضور در جبهه، اتفاق میافتد که در یک روز 8 بار مجروح میشود.
امروز که جانباز دفاع مقدس، حمید ولیپور گودرزی بدون تکلم روی تخت خوابیده، زهرا نگاهی به آسمان میکند و دوباره اشک در چشمهایش حلقه میزند و میگوید «خدایا، راضیام